کتابخانه «شکوفایی و رشد»

کار ما، تخصصی، تربیت است؛ کوچینگ؛ مهارت شکوفا شدن و رشد دادن

کتابخانه «شکوفایی و رشد»

کار ما، تخصصی، تربیت است؛ کوچینگ؛ مهارت شکوفا شدن و رشد دادن

بهترین روشها، ترفند و تکنیکهای تربیت را
در کنار هم جمع کردیم...
پاسخهایی کاربردی، معتبر و تاحدامکان جامع به سوال های رایج...

«محمدرضا سرافرازی»
«محمدرضا سرافرازی»

طبقه بندی موضوعی وبلاگ اخلاق و تربیت

بازگشت به فهرست اصلی

خلاصه هیلگارد:

·         فصل اول: ماهیت روانشناسی:

o        تعریف[1]: بررسی علمی رفتار و فرآیندهای ذهنی

o        بحث های روانشناسی:

رویکرد شناختی: سوالهایی که با فرآیند ذهن و روان کار دارد، مثل آیا انسان منطقی است

فیزیولوژی: بحث از بدن انسان و جایگاه آن در روانشناسی

o        یادزدودگی کودکی: فراموش کردن دوران کودکی: اکثر افراد خاطره ای از قبل از 3 سال ندارند.

o        اثر پالایشی: کم شدن و تخلیه خشونت بر اساس مشاهده خشونت! این کتاب رد می کند.

o        خاستگاه روانشناسی:

§         فطری گرایی در مقابل تجربه گرایی:طبیعت یا تربیت: رفتارهای ما ناشی از تجربه است یا فطری است.

·         دکارت: برخی از اندیشه ها مثل خدا، خویشتن، اصول منطق، کمال و بی نهایت طلبی فطری است.

·         جان لاک(انگلیسی، قرن 17): تجربه و تعاملات با جهان انسان ساز است: ذهن انسان هنگام تولد یک لوح نانوشته است/تداعی گرایی در ادامه تجربه گرایان آمده اند و جان لاک از صاحب نظران آن محسوب می شود.[2] تداعی گرایان وجود اندیشه ها و توانمندیهای فطری را قبول نداشتند،‌ بلکه در عوض در ذهن انسان انبوهی از اندیشه هاست که از طریق یادگیری و راههای ذهنی مثل تضاد و تشابه ایجاد شده است

§         آغاز روانشناسی علمی: ولهلم وونت و تاسیس آزمایشگاه در آلمان: تکیه بر درون نگری(ثبت تاثرات[3] احساسی و ... توسط خود شخص) البته او خویشتن نگری[4] را ناکافی می دانست و آزمایش را لازم. به علت عدم معیار و میزان ثابت در درون نگری و تفاوت در افراد مختلف درون نگری از روانشناسی علمی خارج کرد.

§         ساخت گرایی:[5] تیچنر در آمریکا: تحلیل ساختارهای ذهنی[6] به وسیله آزمایش

·         تجزیه کردن هشیاری به عناصر آن+ بررسی چگونگی ارتباط این عناصر: حسها، احساسها، تصورات ذهنی

§         کارکردگرایی:[7] ولیام جیمز[8]: نحوه کارکرد ذهن برای تطبیق و سازگاری با محیط و عمل در آن.

·         کارکرد یا هدف هوشیاری را بجای ساختار آن بررسی کند

دو رقیب و نظامند کننده روانشاسی تا سال 1920

.............................

§         رفتارگرایی: جان بی واتسون: روانشناسی باید روی رفتار تحقیق کند و نه هوشیاری چرا که همگانی است(؟!) // رفتارگراها از روش درون نگری گریزان بودند// همه رفتارهای یک فرد، حاصل پاسخ شرطی شده است // محرک- پاسخ(S-R) یعنی هر تحریک محیطی یک پاسخ از طرف فرد به همراه دارد و رفتارهای انسانی پاسخ به ده ها محرک محیطی است.

§         روانشناسی گشتالت: (واژه ای آلمان به معنای شکل یا شکل بندی)ورتایمر، کافکا، کهلر:[9] تجربه های ادراکی مبتنی بر طرحهای هستند که محرک و سازمان تجربه آنها را شکل می میدهند. به این تربیت یک رفتار(کل) چیزی متفاوت از جزء(پاسخهای خاص به یک محرک) است مثل اگر در یک صفحه سه زاویه ببینید، بیشتر یک مثلث را برای شما تداعی می کند تا سه زوایه جدا از هم.

§         روانکاوی[10]: فروید: تاکید بر رفتار ناهشیارانه(خ: ناخودآگاه): رفتارهای ما ناشی از افکار، نگرشها، هیجانهایی که خودمان از وجود آن آگاه نیستیم[11] / روش درمانی او: تداعی آزاد جهت تخلیه ذهنی و تغییر امیال ناهشیار به هشیار/ انگیزه های امیال ناهشیار، در نظر فروید، معمولا به میل جنسی یا خشونت ارتباط دارد. [12] فروید در زمان ویکتوریا می زیسته است[13]

o        تحول نوین:

کامپیوتر و رایانه و شبیه سازی پدیده های روانشناسی//

رویکرد پردازش اطلاعات(نظام خبرپردازی):

رشد زبانشناسی: چامسکی: اولین تحلیلهای روانشناختی از زبان ارائه داد: روانشناسی زبان/

روانشناسی اعصاب: شناخت عصب و فرآیندهای ذهنی

o        رویکردهای معاصر در روانشناسی:

رویکرد: نوع نگاه به موضوع

§         رویکرد زیست شناسی: در پی شناخت فرایندهای زیستی عصبی زیربنای رفتار و فرآیندهای ذهنی

مثلا کارکرد نیمکره ها

§         رویکرد رفتاری: S-R(مکتبی که استدلال، انتخاب، و فرآیندهای پیچیده را در انسان بررسی نمی کند)

§         رویکرد شناختی:

مانند درونگرایان در قرن 19 با فرایندهای ذهنی چون ادراک، یادآوری، حل مساله و تصمیم گیری سرو کار دارد.

بر خلاف ایشان مبنای علمشان درونگرایی نیست: بلکه 1. بررسی فرآیندهای ذهنی 2. تمرکز بر روی رفتارهای معین

تاکید بر شباهت های انسان و کامپیوتر/ مثلا دلیل یادزدودگی کودکی به خاطر شکل گیری قدرت زبان در سه سالگی است...

§         رویکرد روانکاوی: فروید: انسانها نیز مثل حیوانات غرایز اصلی(خشم و جنسی) هدایت می کند./ پرخاش یک غریزه فطری است.

§         رویکرد پدیدارشناختی:[14] روانشناسی اجتماعی: تفسیر و فهم انسان از مسائل اجتماعی/ در حیطه روانشناسی شخصیت، روانشناسان انسانگرا از این رویکر پشتیبانی می کنند/مثلا طبق روانشناسان انسانگرا، نیروی انگیزش انسانها، گرایش به سوی رشد و خودشکوفایی است.

·         روانشناسی پدیدارشناختی یا انسانگرا بیشتر با ادبیات انسانی دمساز است تا ادبیات علم.

رویکردهای زیست شناختی، می کوشند مفاهیم و اصول روانشناختی را از نظر فیزیولوژی توضیح دهند، که مستلزم کاهش دادن مفاهیم روانشناختی به مفاهیم زیستی است که آن را تبیین کاهشگری[15]نامیده اند؛ که باعث دقت در تبیین آنها گردیده است.

دلیل لزوم تحلیل روانشناختی: اول آنکه مفاهیم ساخته شده در این تحلیل راه را برای مفاهیم زیست شناختی باز کرده است همچنین تحدید کردن موضوعات در زیست شناختی گفته می شود// 2. عوامل موثر در یک رفتار میتواند زیستی باشد ولی همیشه عوامل شناختی هم در کنار آن قرار می گیرند مثلا در چاقی علاوه بر ژن می تواند عوامل انگیزشی هم تاثیر گذار باشد.



[1] . واژة روان­شناسی در زبان لاتین معادل "سایکولوژی" Psychology است که از دو ترکیب کلمة "سایک" به معنای روح، روان و ذهن، و "لوگوس" به معنای  شناخت پدید آمده است. بنا براین، سایکولوژی به معنای شناخت روح، روان یا ذهن است.

واژة سایکولوژی در اصل یونانی بوده و از کلمه "پسیک" یا "پسیخ" گرفته شده و معادل آن در زبان فرانسوی "پسیکولوژی" است. امروزه روان­شناسی را با حرف اختصاری p  که همان حرف یونانی (پسی) است می­شناسند.

[2] . باور این مکتب بر این است که تمام پدیده های روانی به دلیل تداعی است؛ به این معنا که یک فکر، محرّک فکر دیگر می­شود یا یک رویداد خارجی، رویداد مشابهی را در انسان پدید می­آورد. هدف نظریه پردازان این مکتب اولاً کشف قوانین تداعی و ثانیاً تحلیل تمام حقایق مربوط به زندگی انسان با فرایند تداعی است.

[3] . impressions

[4] . self-obcervation 

GV`[5] structuralism

[6] . هدف این مکتب پاسخ دادن درون نگرانه به این سه پرسش است:

الف. چیستی آگاهی انسان: چه چیزهایی در محتویات آگاهی انسان وجود دارد ؟

ب. چگونگی آگاهی انسان: این آگاهی چگونه به وجود می آید؟

ج. چرایی آگاهی انسان: چرا این آگاهی به وجود می آید؟

علت این که این مکتب را ساخت نگر نام نهاده­اند این است که این مکتب به ساخت ذهنی و ساختمان آگاهی انسان توجه خاصی دارد.

[7] .functionalism/ مکتب کنش نگر (کنش گرایی)/ خاستگاه این مکتب در امریکا بوده و ویلیام جیمز و جان دیویی از بنیانگذاران این مکتب بودند. جیمز در روان شناسی و دیویی در تعلیم و تربیت شهرت داشت.

[8] . کتاب معروفش اصول روانشناسی/

[9] . روش این مکتب، پدیدار شناسی به معنای مشاهده و توصیف تجربه مستقیم است. این مکتب معتقد است برای هر فرد انسانی، شکل وماهیت منحصر به فردی وجود دارد و پدیده های روانی را غیر قابل تجزیه می­داند زیرا در این صورت ماهیت پدیده از بین می­رود. از این رو باید کلّیت پدیده را مورد مشاهده قرار داد. برای مثال اگر برای درک مفهوم گرداب، بگوئیم گرداب همان قطرات آب است، مفهوم گرداب مبهم باقی می­ماند؛ بدین سان ادراک انسانی نیز دارای ویژگی کلّیت است و کلیت آن را باید درک کرد و اگر تجزیه شود دیگر نمی­توان ماهیّت آن را فهمید.

[10] . روان تحلیل گری

[11] . سه مسئله باعث واکنش به نظریات او شد: 1. رفتار ما ناشی از ضمیر ناهشیار است پس اراده و اختیار را نفی می کرد/2. شخصیت بزرگسالی ما ناشی از کودکی ماست و در بزرگسالی اختیاری برای تغییر وجود ندارد/3. تاکید زیاد روی غریزه جنسی

[12] . نظریه فروید بر این پایه استوار است که ساختار شخصیّت انسان از سه بخش اساسی تشکیل شده است:

بن، من، فرامن(Id، Ego، Super ego) یا نهاد، خود، فرا خود.

بن؛ متشکل از تمام غرایزی است که در وجود انسان ها به ودیعه گذاشته شده است و به صورت ناهشیار عمل می کند. بن منشأ انرژی روانی ( لیبیدو ) است و از اصل لذت تبعیت می­کند.

من؛ به منزله قوّه مجریه برای خواسته های بن است، ولی از اصل واقعیت پیروی می­کند. کار من هماهنگی بین نیازهای بن و مقتضیات محیط خارج است. افزون بر این من نوعی هماهنگی بین بن و فرامن ایجاد می­کند.

فرامن به منزله وجدان و بخش اخلاقی انسان است که در بر دارندة ارزش های انسانی است. ارزش های فرامن انسان در حقیقت اوامر و نواهی والدین است که در کودک درونی شده و به وجود می­آید. فرامن دارای کارکردهای زیر می باشد:

·         انگیزه های بن را مهار می­کند؛

·         من را تشویق می­کند تا اهداف اخلاقی را جایگزین سایر اهداف کند؛

·         من را به سوی کمال حرکت می­دهد.

مکتب روان تحلیل گری منشأ تمام رفتارهای انسان را غریزه جنسی می­داند. البته شاگردان فروید مانند یونگ و آدلر این نظریه را به طور کلی قبول ندارند؛ هر چند میل جنسی را عامل مهمّی در ایجاد رفتارها می دانند.

این مکتب انسان را شبیه کوه یخی می­داند که 4/3 آن زیر آب قرار داشته و تنها 4/1 آن بالای آب قرار دارد به این معنا که ضمیر ناهشیار انسان 4/3 از شخصیّت انسان را تشکیل می دهد و تنها 4/1 از شخصیّت، جنبة خود آگاهی و هوشیاری دارد.

فروید معتقد بود، رفتارها از تعارضات درونی به وجود می آید اضطراب و ... باعث تشکیل مکانیزمهای دفاعی می گردد.

از مکانیزمهای دفاعی که فروید نام می برد: دلیل تراشی(مثال:همه همین کار را می کنند)، سرکوب کردن(پنهان داشتن افکار و احساسات آزاردهنده) فرافکنی (نسبت دادن افکار و احساسات به دیگران جابجایی (منحرف کردن احساسات هیجانی معمولا خشم، از منبع اصلی آن به هدفی جایگزین(مثال: با استادتان دعوا کردید سر خانمتان خالی می کنید) واکنش وارونه (رفتار به صورت دقیقا وارونه احساسات، احساس گناه در مورد تمایلات جنسی باعث واکنش وارونه می شود؛ واپس روی(برگشت به حالتهای رفتاری ناپخته مثل دوران بچگی) همانند سازی( تقویت عزت نفس به وسیله ارتباط خیالی یا واقعی با برخی افراد و گروه ها

[13] . یکی از مهم ترین دوران های فرهنگی در تاریخ انگلیس دوره ملکه ویکتوریا است که از سال 1837 تا 1901 می‌باشد. [13]  این دوره از تاریخ انگلستان زمان تغییرات صنعتی، فرهنگی، سیاسی، علمی و نظامی آن کشور بوده است و به عنوان بزرگترین عصر توسعه در تاریخ امپراتوری بریتانیا مشخص شده است.

ملکه ویکتوریا هرچند بسیار قدرتمند و با نفوذ بود اما به عنوان فردی دارای اعتقادات اخلاقی بسیار قوی شناخته شده بود و این اعتقادات را در دادگاه‌ها و نظام پادشاهی خود اعمال می‌کرد. این اخلاقیات به عنوان « اخلاقیات ویکتوریایی» شناخته می‌شود.[13]

در زمان ویکتوریا هر نوع اظهار نظر صریح از تمایلات جنسی و صحبت از بدن انسان در گفتگوها و همنشینی‌ها نامناسب بوده است. [13]

تقریبا در مکالمات برای هر بخشی از بدن اصطلاحاتی محترمانه داشتند، به عنوان مثال در گفتگوها لغت limb جایگزین لغت  leg شده بود که مودبانه تر بود.

درارتباطات کلامی و یا نوشتاری اغلب مردم برای بیان احساسی و احساسات جنسی از زبان استعاره ای استفاده می‌کردند و در این خصوص با استفاده از نام گل ها به این موضوعات اشاره می‌کردند. ( بدان معنا که برای هر بخشی از اعضای بدن نامی از یک گل خاص را می‌نهادند) و بر خلاف امروز که فرهنگ برهنگی به اشیاء و مهندسی ساختمان نیز سرایت کرده در آن دوره احتیاط و تحفظ در این موضوع شامل همه بخش های زندگی می‌شد. پایه های مبلمان پوشانده می‌شد( زیرا آنها به پاهای انسانها شباهت داشتند). زمانی که زنی قوزک پای خود را به مردی نشان می‌داد نشان دهنده بی عفتی و پایین بودن سطح اخلاقیات او بود و او در اجتماع یک زن روسپی به شمار می‌آمد.

حتی زمانی که یک زن باردار بود به لحاظ اجتماعی مناسب نبود که حاملگی خود را بیان نماید و اگر زنی در اواخر دوران حاملگی‌اش که ظاهراً مشخص بود که حامله است می‌بایستی در خانه می‌ماند تا کسی او را نبیند و وقتی زمان زایمانش فرا می‌رسید گفته می‌شد که او بیمار است و حال خوشی ندارد.[13]

در محیط های تربیتی نیز به منظور پاسخ گویی به کنجکاوی های کودکان در مورد شیوه فرزند آوری داستان های جالبی به زبان کودکان ساخته می‌شد. مانند داستان تخیلی معروف لک لک سفید  هانس کریستین اندرسن که این لک لک نوزادی را برای خانواده در پارچه ای سفید پیچیده شده به ارمغان می‌آورد.[13]

شاید بتوان گفت در آن دوران تمایلات جنسی به عنوان یک شر در جامعه مطرح بوده است و به این غریزه تنها به عنوان شرلازمی برای تولید مثل نگاه می‌شد و مورد استفاده قرار می‌گرفت.

در دوران ویکتوریایی حتی در هنر موارد توهین آمیز رایج شده از دیگر فرهنگ‌ها به نحوی پوشیده گردید. شاید بهترین مثال شناخته شده "شکل برگ انجیر" است که ملکه ویکتوریا دستور داد تا برای دیده نشدن دستگاه تناسلی مجسمه دیوید میکل آنژ که سال 1501 ساخته شده بود، بسازند.[13] برگ انجیر به عنوان پوششی برای قباحت و زشتی این مجسمه ساخته شد تا مجسمه قابل تحمل شود.

حتی ادبیات کلاسیک به جرم اینکه مطالب زشتی را بیان می‌کند شناخته شد. دکتر توماس بودلر[13]، برخی مطالب نمایشنامه شکسپیر را برای دسترسی بهتر کوکان و زنان حذف و بازنویسی کرد.

با کنترل اخلاق جامعه به وسیله خانواده سلطنتی سنت اصیل انگلستان در زمینه اخلاق جنسی حفظ و این اخلاقیات همه مردم بریتانیا ازبالا تا پایین جامعه را تحت تاثیر قرار داد. در نتیجه، این هنجارها در تمام قلمرو حکومت بریتانیا تثبیت شدند . [13]

در طول دوران ویکتوریایی فرهنگ همجنس‌گرایی که متاثر از برخی فرهنگ های غیر رشد یافته در گوشه و کنار دیده می شد تحت شدیدترین محدودیت ها قرار گرفت. اعمال همجنس‌گرایی تا سال 1861 تخلفی بزرگ بود. میشل فوکالت معتقد است که ظهورهویت همجنسگرا یی حتی تا پایان دوران ویکتوریایی پدیدار نشد. اولین باری که از لغت همجنس‌گرایی در زبان انگلیسی استفاده گردید سال 1895 بود.[13]

اگر چه این اطلاعات ممکن است به ویژه برای کسانی که در جامعه‌های شرقی زندگی می‌کنند بسیار تعجب آور باشد ولی باید اذعان داشت، واقعا جای بررسی دارد  که چگونه جامعه ای که  نشان دادن مچ پا را در زنی نشانه روسپی بودن او می‌دانست، در عرض 100 سال به جایی می‌رسد که ناهنجاری‌های جنسی به اوج خود می‌رسد؛ دلیل این مسئله چه می‌تواند باشد؟

این تغییر بزرگ با «انقلاب جنسی»، که زمانی به عنوان «آزادی جنسی» شناخته می‌شد، شروع شد. این انقلاب یک تحول اجتماعی بود که از سال 1960 تا 1980  دیدگاه سنتی روابط جنسی را در سراسر غرب به چالش می‌کشید. 

«آزادی جنسی» با رواج افزایشِ رابطه جنسیِ خارج از ازدواج، برهنگی عمومی، عادی سازی رابطه جنسی قبل از ازدواج، همجنس‌گرایی و اشکال جایگزینِ دیگر در تمایلات جنسی، قانونی کردن سقط جنین و  بسیاری از چیزهای دیگر روند تزایدی به خود گرفت.[13]

[14] . phenomenological

[15] . reductionism

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی