بسمه تعالی
استراتژی تحول اخلاقی و معنوی
واژه استراتژی که در ابتدا به عنوان یک اصطلاح نظامی به کار میرفته و سپس به فضاهای دیگر راه یافته در لغت به معنای برنامه، سیاست، روش، نقشه، تدبیر، راهبرد، فرماندهی، و رزم آرایی آمده است. این واژه در اصطلاح به معانی زیر به کار رفته است؛ روش یا سیاستی کلی برای نیل به مقصود، هنر طراحی و آرایش نظامی، تعیین خط مشی کلی، هنر توسعه و به کارگیری بهتر امکانات در جهت نیل به هدف در مقابل دیگران، طرح کلی (در مقابل تاکتیک به معنای شیوههای عملی) و به صورت خلاصه استراتژی عبارت است از کلیترین سخن در باره روش رسیدن به هدف[1].
خلاصه بحث گذشته
1. تربیت و تحول در جان انسان نیازمند تمرکز ذهنی و روانی است.
2. شایسته است این تمرکز ذهنی و روانی اولا صرف موضوعی شود که تأثیر بیشتری در شخصیت انسان دارد. به این ترتیب فعالیتهای تربیتی بهینه و بهرهورانه خواهد گشت.
3. در پاسخ به این سوال که «بهترین و کلیدی ترین موضوع برای این تمرکز چیست؟» رویکردهای تربیتی فراوانی پدید آمده است. مانند رویکرد معرفت محور عرفانی، رویکرد فتوت و آیین جوانمردی، رویکرد کرامت محور، رویکرد دعایی مناجاتی و ...
تفکیک مفهومی
v نقطه تمرکز: تربیت و تحول شخصیت انسان بدون تمرکز ذهنی و روانی بر یک نقطه امکان پذیر نیست. بنابراین تربیت همواره یک نقطه تمرکز می خواهد .
v نقطه کانونی یا مرکز ثقلِ فعالیتهای تربیتی: نقطهای در میان اهداف تربیتی که استراتژیک است. یعنی اگر روی آن متمرکز شویم در سایر اهداف تربیتی موفقتر هستیم. اهمیت آن در عرض سایر مسائل تربیتی نیست بلکه نوعی اشراف و سببیت نسبت به آنها دارد.
چند مقدمه
در جلسه گذشته اصل سوال به تفصیل بیان شد. اکنون پیش از ارائه طرح پیشنهادی چند مقدمه را گوشزد میکنیم:
1. نقطه کانونی در تربیت، نقطهای محوری است که بیشترین تأکید را در زمان مشخصی دریافت میکند. اما نمیتوان ادعا کرد که این نقطه تنها نقطهای است که همواره بدان اهتمام میشود. اگر بر یک نقطه تأکید کردیم به این معنا نیست که نقاط دیگر ـ دست کم به صورت طولی ـ مورد توجه قرار نمیگیرد. نقطه کانونی اهتمام اولیه مربی را نشان میدهد. جای این دارد که در مقام تربیت از اولویت دوم و سوم نیز پرسش شود.
2. جامعیت شخصیت و برخورداریهای شخصیتی متنوع، مطلوب است. مربی باید از متربی خود شخصیتی کامل و ذو ابعاد پدید آورد و در رشد همهجانبه او بکوشد. متربی نیز باید به این حقیقت آگاه باشد که اکتفا به برخی از ویژگیها کافی نیست.
3. برای آنکه همه این مطلوبیتها در شاکله شخصیتی متربی پدید آید لازم است در زمانهای متوالی و به صورت پیگیر بر هر یک از آنها اهتمام ویژه و تمرکز شود.
4. کشف مناسبات میان این ویژگیها و مطلوبیتها ـ چه از منابع نقلی و چه از راه تحلیل روانشناختی ـ به تدوین برنامه تمرکز و کشف سیر منطقی و مؤثر تربیت کمک خواهد کرد.
بدین ترتیب نیاز به تدوین نظام تربیتی آشکار میگردد.
نظر به یک مشکل
کسانی نیاز به تمرکز در تحول شخصیت را به خوبی دریافته و روی یک موضوع خاص بسیار متمرکز عمل میکنند. اما حاصل کار آنان شخصیتهای تک بعدی و ناقص الخلقه میشود!
کسانی دیگر متوجه رشد همه جانبه و اصل جامعیت شخصیت شدهاند اما از نیاز تربیت به تمرکز غفلت کرده و در هیچ یک از اضلاع تربیت به بهره وافی نرسیدهاند. (همهکارههای هیچکاره!)
راه حل
باید اول یک سیمای جامع برای شخص تعریف کنیم که همه ابعاد در او لحاظ شده باشد و همه برخوداریهای او مد نظر باشد و نسبت میان آن ویژگیها نیز معلوم شده باشد بعد تلاش کنیم در دوره زمانی مناسبی با تمرکز روی یک یک آن اهداف تربیتی، آن نظام ارزشها را در جان اشخاص محقق سازیم.
پس چند مرحله را باید به صورت متوالی طی کنیم.
· اول توجه به فهرست کامل ارزشها برای جلوگیری از تک بعدی شدن. در اینجا تکثرگرا هستیم.
· دوم دانستن مرتبه و ضریب اهمیت آنها برای جلوگیری از ناهماهنگی.
· سوم شناخت دالان حرکت به سوی آن و برنامه زمانیِ (time line) تحصیل آن ارزشها که راهبرد تربیت به شمار می رود. این برنامه صرفا نقشه نظری حرکت ما است و استراتژی ما را نشان می دهد.
· مرحله بعد مقام عمل و فرایند تحقق عینی تربیت است. در اینجا توحدگرا و تمرکزمحور هستیم یعنی بر اساس همان نقشه استراتژیک حرکت را گام به گام آغاز می کنیم و هر گام را با تمرکز ذهنی و روانی به استحکام و اتقان بر می داریم.
فرایند پیشنهادی
در این جا باید طرحی ارائه شود که در آن همه ارزشهای انسانی به صورتی سازمان یافته و منسجم وجود داشته باشد و ترتیب به دست آوردن آنها نیز معلوم باشد. ارائه چنین طرحی بسیار دشوار است. اما خطوط کلی آن را میتوان تعیین کرد. در این نوشته تنها دو قدم از این روند ترسیم شده است
قدم اول: ایمان و عمل
نظام تربیت قرآنی ایمان محور است. آنهم ایمانی که همراه با عمل باشد. ایمان و عمل صالح بیشترین تأکید و اهتمام را در میان مفاهیم دینی دریافت کردهاند. در قرآن کریم دو عامل به عنوان عوامل سعادت معرفی شده و آن دو عامل انحصارا ایمان و عمل صالح است. بنابراین تربیت اسلامی همواره دو کانونی است. ایمان منشا همه ارزش ها است ولی بدون عمل از بین میرود و صداقتی در آن نیست. عمل هم بدون ایمان ارزش ندارد.
اندیشمندان بزرگ مسلمان از شیعه و سنی درمقام استقصای اخلاقیات محوریت را به ایمان داده و همه فضائل و رذائل را گرد ایمان آورده اند. بزرگترین جامع حدیثی شیعه «کافی» تمام روایات اخلاقی را در کتاب الایمان و الکفر ذیل دو عنوان ایمان و کفر جمع کرده است. در میان اهل سنت نیز کسانی مانند بیهقی در شعب الایمان و حسین بن حسن حلیمی در منهاج الدین فی شعب الایمان با استناد به حدیث معروف نبوی[2]، روایات اخلاقی را در بیان شاخههای ایمان به رشته تحریر درآوردهاند.
نه علم و نه اخلاق
ما گاهی از علم شروع می کنیم، در حالی که در فرهنگ اسلامی ضمن اعتراف به فضیلت علم، علم مهمترین و کلیدیترین عنصر تربیت به شمار نمیرود. هیچ یک از اخلاقیات (مثل شجاعت، جوانمردی، سخاوت، نظم، حیا، حکمت و توبه) نیز تاب تحمل این بار را ندارد.
عمل
برخی از بزرگان مثل مرحوم آیه الله بهجت و آیه الله خوشوقت به ظاهر تنها بر عمل تأکید دارند. شاید به این جهت که اصل ایمان در جامعه اسلامی وجود دارد و مخاطب آنان در مقام تربیت اهل ایماناند. در ضمن برای تقویت ایمان نیز باید از عمل یاری جست. بنابراین استراتژی آنان در مقام تربیت عمل محور بوده است. البته نه عمل منهای ایمان بلکه عمل بعد از ایمان، که از آن به عبودیت و تقوا یاد میشود.
صورت عملی اقدامات تربیتی همین شریعت است. تربیت با زندگی دینی و بر مدار شریعت اتفاق میافتد و البته هیچ ریاضتی هم از التزام به شریعت سنگینتر و دشوارتر نیست.
قدم دوم: عمل صالح فردی و اجتماعی
پس از نهادینه سازی اصل ایمان و عادت به عمل در شخصیت متربی، نوبت به مرحله بعد خواهد رسید. در این مرحله عمل را به عمل فردی و عمل اجتماعی تقسیم کرده و دایره آن را توسعه میبخشیم.
در بعد حیات اجتماعی، ارزش انسان بر اساس خدماتی که ارائه میدهد، تعیین میشود هر چه این خدمات ارزندهتر و گستردهتر باشد، تأثیر وجود شخص در جامعه بالاتر و در بعد اجتماعی موفقتر است.
نماز ملتقای ایمان و عمل در بعد فردی است و انفاق ملتقای ایمان و عمل در بعد اجتماعی و برترین نماد اعمال اجتماعی است، عملی که بهره ظاهریاش برای دیگران است و انسان از آن توقعی سودی برای خود ندارد.
در اجتماع انسانی هرچه توانمندی، کارآیی، لیاقت و قدرت انسان بیشتر و به قول معروف «با عُرضهتر» باشد، و بتواند خدمت بیشتری ارائه کند شایستهتر است.
عمل فردیِ برخاسته از ایمان ارزش بُعد فردی وجود انسان را بالا میبرد و عمل اجتماعیِ برخاسته از ایمان ارزش بُعد اجتماعی او را و بدین ترتیب الگوی انسان ترازِ دین «مؤمن عامل خدوم» خواهد بود.[3]
در میان کارگزاران دولت علوی(ع) سه شخصیت متفاوت دیده میشود: اول شخصیتی چون مالک اشتر نخعی است که از سویی توان مدیریت بسیار بالا و قدرت جسمی و فکری و روحی عظیمی دارد و از سوی دیگر، در مراتب بالای ایمان و ولایت و معنویت قرار گرفته است؛ بدین جهت، هم در حیات فردی و هم در حیات اجتماعی مورد رضایت کامل امام زمان خویش است.
شخصیت دوم شخصیتی عارف و خودساخته چون کمیل بن زیاد نخعی است که یار تنهایی امیرمومنان(ع) است و تاب تحمل معارف سنگین علوی را دارد. وی در جانب ایمان و فضایل انسانی اندوختهای بس عظیم دارد و همراز و انیس حجت حق قرار گرفته است. ولی آنگاه که از جانب امام به کارگزاری شهرکی ـ به نام هیت ـ گمارده میشود، در دفع سپاهیان دشمن که از حوزه مأموریت او گذشتند و به تاراج مسلمانان پرداختند، ناکام میماند.
در میان کارگزاران دولت علوی(ع) شخصی چون زیاد بن سمیه نیز حضور دارد. زیاد چون پدری شناخته شده نداشت و حرامزادة مسلَّم بود، زیاد بن ابیه (فرزند پدرش) یا ابن سمیه (فرزند سمیه، کنیز حارث بن کلدة ثقفی پزشک عرب) خوانده میشد؛ زیاد جانشین ابن عباس در ولایت بصره و سرزمینهای فارس بود و دایرة حکمرانی وی استان پهناوری را در بر میگرفت که شامل بصرة کنونی، اهواز، کرمان، فارس و.. . میشد. او گرچه در ادارة امور مملکت بسیار کارآمد و توانا بود، اما به جهت خیانتهای فراوان هرگز مورد اعتماد امام قرار نگرفت و بارها از سوی حضرت به خاطر فسادهایی که از او سر زد، توبیخ و ملامت شد.
بررسی این شخصیتها نشان میدهد برخی کسان ایمان، تقوا، اخلاص، اخلاق و معنویت در ابعاد فردی را دارند، اما توان انجام امور اجتماعی و صلاحیت واگذاری مسئولیتهای سنگین در آنها وجود ندارد. در مقابل، گروهی قدرت لازم برای انجام خدمات اجتماعی را دارند، اما تعهد و تقوای لازم را ندارند. هیچ یک از این دو گروه بازوی قابل اعتمادی برای امام امت (کسی که مسئول هدایت اجتماع و اصلاح امور آن است) نیست.
کسانی که اخلاق و اخلاص و سلامت نفس را در حد مطلوب دارا هستند، ولی عرضة سکانداری یک حرکت اجتماعی را ندارند و نمیتوانند از خود اثر و خدمت مناسبی ارائه کنند، نیروهای شایستهای برای پیشبرد اهداف اسلام نیستند. از سوی دیگر، کسانی که واجد همتهای بزرگ هستند و با سختکوشی و تلاش، دانش و مهارت و کارآیی خود را بالا برده، لیاقت پذیرفتن مسئولیتهای سنگین اجتماعی را کسب کردهاند، ولی در اسارت هواها و هوسهای پست حیوانی به سر میبرند و از اخلاق و انسانیت کم بهرهاند نیز هرگز رضایت امام عصر را تأمین نمیکنند؛ گرچه در مواردی میتوان لیاقت آنان را به خدمت اهداف دین گرفت و البته با نظارت شدید بر آنان، از مفاسدشان در امان بود.
توجه به مسئولیت اجتماعی و پرداختن بدان، آنقدر اهمیت دارد که عبادات فردی نیز جایگزین آن نمیشود و نمیتوان به بهانة اشتغال به عبادت پروردگار از آن سرباز زد. امام کاظم(ع) آن هنگام که در سیاهچال مخوف هارون قرار گرفتند و از هرگونه ارتباط اجتماعی محروم و ممنوع گشتند چنین مناجات فرمودند:
اللّهُمَّ انّکَ تَعلَمُ انّی کُنتُ أسألُکَ اَن تَفرِغَنی لِعِبادَتِکَ، اللّهُمّ وَ قَد فَعَلتَ فَلَکَ الحَمدُ[4]
پروردگارا از تو درخواست کرده بودم که مرا برای عبادت خود فارغ گردانی، تو را شکر میگویم که چنین نعمتی نصیبم کردی
از این بیان معلوم میگردد که انسان در میانة اجتماع حق ندارد زمان و توان خود را تنها صرف امور عبادی کند. و تا آن هنگام که اختیار عملِ اجتماعی و تأثیرگذاری بر محیط پیرامون خود را دارد وظیفهای مهم بر دوش دارد که او را از عبادت فردی فارغ البال و خلوت محض با پروردگار مانع میشود.
انسان مؤمن همانگونه که در پی تحقق «انسان ایدآل اسلامی» در وجود خود است، به هدف تحقق «جامعه ایدآل اسلامی» نیز در پیرامون خود تلاش میکند
شخصیتهای
بزرگ ـ حوزوی یا غیر حوزوی ـ که در سلوک روحانی و خودسازی معنوی موفق بودهاند،
ولی گوشة عزلت گزیده و به جهت ناتوانی، از انجام خدمات فرهنگی و اجتماعی طفره
رفتهاند، گنجینههای پنهان و ذخایر خاموشی هستند که تنها نیمی از راه را پیمودهاند.
اینها گرچه ارزشهای فردی فراوانی اندوخته، اما نخست اینکه در تأمین رضای خدا و
امام عصر موفق نبودهاند و سپس الگوی کاملی برای طراحی سیمای آینده طلبه نیستند.
در اینجا عکسی وجود دارد که از طریق فایل دریافت نمایید
خلاصه بحث استراتژی تحول اخلاقی معنوی
عنوان: خلاصه بحث استراتژی تحول اخلاقی معنوی
حجم: 89.5 کیلوبایت
توضیحات: رایگان
راهبرد تربیت
برای تربیت اخلاقی و تحول معنوی انسانها باید الگوی فوق را در نظر گرفت. اولین تأکیدها و تمرکزها پس از پذیرش اسلام و ایمان، بر عمل صالح خواهد بود.
پس از آن دایره عمل صالح به عمل اجتماعی گسترش پیدا خواهد کرد و انصراف ذهنی مخاطب از عمل فردی به عمل اجتماعی نیز کامل خواهد شد.
کلید واژههایی که در رسیدن به این مقصود یاری می کنند: خدمت، انفاق، قضای حوائج مومنان، احسان، اهتمام بامور المسلمین، دستگیری از درماندگان، جهاد با مال و جان (معمولا جهاد در مقابل یک دشمن گفته می شود. اینجا بیشتر انصراف به اجتماعی دارد تا فردی)، جوانمردی، نقش صنفی اجتماعی، کارآمدی، و ...
بنابراین الگوی تربیت در صورت کلان خود سه ضلعی خواهد بود؛ «مومن»، «عامل»، «خدوم»
ادامه این الگو و جایگاه ارزشهای مفقود!
آنچه تاکنون گفته شد اسکلت اصلی تربیت دینی را در قدمهای کلان و کلی مینمایاند. پس از آن ارزشهای بسیاری وجود دارد که باید در شاکله شخصیتی یک انسان پدید آید و لازم است در ادامه این پژوهش جایگاه آن در دیاگرام تربیت معلوم شود از جمله: علم، بصیرت اجتماعی، ولایت و محبت اهلبیت، صداقت، نظم، عفت، تفکر، عدالت و ...
[1] رک: فرهنگ علوم سیاسی، غلامرضا علیبابایی؛ فرهنگ علوم سیاسی، علی آقابخشی؛ فرهنگ بزرگ سخن، حسن انوری؛ و ...
[2] الایمان بضع و سبعون (او ستون) شعبه، افضلها قول لااله الا الله و ادناها اماطه الاذی عن الطریق، والحیاء شعبه من الایمان؛ یعنی ایمان هفتاد (یا شصت) و چند شاخه است که برترین آنها کلمه توحید و پایین ترینشان برداشتن موجبات آزار از سر راه است و حیا نیز شاخه ای از ایمان است. این حدیث در صحاح اهل سنت ذکر شده و مشابه آن در منابع شیعی (از جمله مشکاةالانوار، ص 40) آمده است.
.[3] توصیه به قضاء حوائج مؤمنین در معنای گستردة خود، توجه به همین خدمت اجتماعی است. رسول اکرم(ص) فرمودند: مَن اَصبَحَ لایَهتَمَّ بِأمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم (وسائل الشیعه ج 16، ص336) کسی که به امور جامعه اسلامی اهتمام نداشته باشد، مسلمان نیست. امام علی(ع) نیز فرمودهاند: اَفضَلُ النّاسِ اَنفَعُهُم لِلنّاسِ (غرر الحکم: 10300) برترین مردم کسی است که فایدة بیشتری برای دیگران داشته باشد. و این اشاره به برتری انسان در حیات اجتماعی است.