امیر شهید صیاد شیرازى
برای انجام مأموریت به زاهدان رفته بودیم. بعضی از افسرها اصرار داشتند شب در اتاق صیاد و با ایشان باشند.
گفتم: «حرفی نیست ولی شما نمیتوانید با ایشان سر کنید».
گفتند: «اختیار دارید. این چه حرفی است؟ دوست داریم این چندروزه را در خدمت تیمسار باشیم». شب اول، طبق معمول، صیاد بلند شد، وضو گرفت و نماز شب خواند. نمازش که تمام شد، قرآن خواندنش را شروع کرد، تا نماز صبح، بعد از نماز صبح ده دقیقه خوابید و بعد برای ورزش صبحگاهی بیرون رفت. فردا شب، یکی از افسرها آمد و گفت: «بهتر است ما مزاحم تیمسار نباشیم». همین طور، شبهای بعد، یکی یکی آمدند و عذر خواستند. نسل طوفان، ص19