2. عوامل رشدنفاقوریاو راههاىدرمانآن چیست و چگونه مى توان حق را ازناحق تشخیص داد؟ براى پاسخ به این سؤال، در ابتدا به حقیقتریااشاره مى کنیم: ریا، از روایت گرفته شده است و تعریف آن، عبارت است از: طلب منزلت و مقام درقلبهاى مردم، به وسیلهعباداتوطاعاتخداوند متعال. این گونهریاحرام است و سبب باطل شدنعبادتمى شود. شخص ریاکار، نزد مردم چنین نشان مى دهد که مخلص و مطیع واقعى خداوند است؛ در صورتى که در حقیقت چنین نیست. باید توجه داشت: اولاً تحقق ریا، به قصدریامشروط است. و ثانیاً به داشتن غرضى از اغراض دنیوى نظیر کسب محبوبیت، ثروت و ریاست وابسته مى باشد. بخش اول پاسخ: در علاج ودرمانریا، عالمان علماخلاقبه عواملى اشاره کرده اند: 1. ریشه ریا، حب جاه و منزلت نزد مردم است و آن را باید ریشه کن کرد. 2. باید ضررریارا شناخت که چگونهقلبرا تیره کرده و توفیق اصلاحنفسرا مى گیرد و اعمال نیک انسان را نابود ساخته و به آتش دوزخ تبدیل مى نماید. 3. طلب جاه و مقام نزد خلق، اظهار نیاز نزد نیازمندان است که آنان نیز همه محتاجانى در پیشگاه خدایند و منزلت نزد آنان اندک سودى ندارد. 4. توجه داشتن به نعمت هاى اخروى و مقامات معنوى. 5.عادتکردن بهعبادتپنهانى. البته در ابتداى مبارزه، سخت است؛ ولى بامداومتو تمرین آسان خواهد شد. البته براى از بین بردنریالازم نیست انسان خود را برابر مردم، فردى گناهکار جلوه دهد. که این کار خود ناپسند و خلاف رضاى خدا است، زیرا خداوند دوست دارد آبروى بنده مؤمنش نزد مردم حفظ شود و اگر لغزشى دارد، نزد آنان رسوا نگردد، ولى بنده باید رابطه خود را با پروردگار نیکو گرداند و در پنهان، از گناهان خویشتوبهکند وعهدنماید از معاصى دست خواهد کشید و در این کار هم از او مدد جوید. بخش دوم پاسخ: حق و شناخت آن: در فرهنگ معین، حق به راستى، درستى و حقیقت مقابل باطل تعریف شده است. «راغب اصفهانى»، (مفردات، ص 124) حق را به معناى مطابقت و موافقت دانسته و موارد کاربرد آن را چهارگونه معرفى میکند: 1. آفرینندة شى ء به مقتضاى حکمت (خالق حکیم)؛ 2. آفریده به مقتضاى حکمت (مخلوق حکیمانه)؛ 3. اعتقاد به چیزى مطابق حقیقت آن شى ء (اعتقاد حق)؛ 4.رفتارو گفتار، آنگونه که واجب است. الف) مبنا و معیار حق 1. مى دانیم که خداوند حق است: «ذلِکَ بِأَنَّ اَللهَ هُوَ اَلْحَقُّ،»1 و «فَذلِکُمُ اَللهُ رَبُّکُمُ اَلْحَقُّ،»2 و «اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ،»3 2. پیامبر- صلی الله علیه و آله- حق است: «یا أَیُّهَا اَلنَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ اَلرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ،»4. 3. کلام خدا حق است: «نَزَّلَ اَلْکِتابَ بِالْحَقِّ،»5. 4. امامان نیز برحقند: به این دلیل که قرآن مى فرماید: «ما آتاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ» و پیامبر- صلی الله علیه و آله- نیز در حدیث ثقلین فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى اهل بیتى لن تضلوا ان تمسکتم بهما ابدا و انما لن یفترقا حتى یردا على الخوض» و نیز فرمود: «ان مثل اهل بیتى کمثل سفینة نوح من رکبها نجى و من ترکها غرق». آن حضرت در جاى دیگر مى فرماید: «على مع الحق والحق مع على اللهم ادرالحق معه حیث دار،»6 ب) راه هاى شناخت حق براى تشخیص حق در هر زمان، باید ببینیم آیا این مطلب مطابق رضاى خدا و کلام الهى و سنت پیامبر- صلی الله علیه و آله- و گفتار حضرات معصومین- علیهم السلام- هست یا نه؟ بعضى موارد حق روشن است و با کمترین توجه، انسان حق را تشخیص مى دهد. در مواردى که تشخیص حق براى انسان دشوار است، به استناد احادیث، لازم است به علماى شیعه مراجعه شود. در مراجعه به علما باید به چند مطلب توجه داشت: 1. مراجعه به علما با مراجعه به کتاب و سنت متفاوت است. کتاب و عترت، دو اصل بنیادین هستند و در مراجعه تلاش مى کنیم معنا و مفهوم کلام آنها را دریابیم؛ اما علما، مجرا و کانال ارتباط ما با کتاب و عترت هستند. شاید تعبیر به «روات احادیثنا» و «من عرف احکامنا» و.، اشاره به همین معنا باشد. 2. علمایى که به آنان رجوع مى کنیم، باید دررفتاروعملو زندگى، زاهد و خداترس و باتقوا و اهل اجتناب از دنیا باشند. به طور خلاصه علما واسطه اى هستند بین ما و حضرات معصومین - علیهم السلام- که به شرط پاک بودن و منزّه بودن، ما را به حق مى رسانند. در ارتباط با این واسطه، گفتار و احکام آنان باید مستند به روایات معصومان- علیهم السلام- باشد ورفتاروعملآنان نیز مطابق موازین شرع ورفتارحضرات معصومین باشد بنابراین به اجتهاد و دقت نظر علما نیاز داریم. در صورت تعارض بین احکام و فتاواى علماى شیعه، باید نظر شخص فقیه تر، عادل تر، پرهیزکارتر و راستگوتر را ملاک قرار داد