مصاحبه با حضرت آیت الله سید عبد الکریم کشمیری(رضوان الله تعالی علیه) گزارشی از جلسه مصاحبه و گفتوگوی برخی از فضلای حوزهبا حضرت آیت اللهسید عبدالکریم کشمیری قدس سره جلسه در اتاقی محقر، در خانه مرحوم آیت اللهکشمیری که در قم واقع است، انجام میشود. با توجه به روحیات آیت اللهکشمیرى، به نظر میآید آنچه انجام این مصاحبه را برای آن بزرگوار پذیرفتنی و آسان تر میکند، حضور جمعی محدود (شش نفر) آن هم عدهای آشنا است؛ به ویژه اینکه مسؤولیت گفتوگو _ یا به اصطلاح، مصاحبه_ را یکی از شاگردان خاص ایشان، حاج شیخجعفر ناصریـ زید عزه الشریف ـ بر عهده دارد. آیت الله کشمیری همراه حضار وارد می شود و پس از لحظاتی سخن شروع می شود. مصاحبه کننده -که همان گونه که گفتیم از شاگردان خاص ایشان است - با سخنانی آمیخته از ارادت و ادب، چنین آغاز میکند: * خوب آقا جان! بالاخره باید سه ربع _ یک ساعت، خلاف میل باطنیتان یک خرده صحبت بکنید. آیت اللهکشمیری با لبخندی ملیح رو به او کرده و می گوید: ـ از چه صحبت کنم؟ چه بگویم؟ *در ابتدا درباره جد پدریتان، آقای سید حسن کشمیری بفرمائید. ـ آقای سید حسن کشمیری از علمای کربلا بود. * در حد مرجعیت تقلید بود؟ ـ بله، [اهل] تبریز مقلدش بودند، صاحب کرامت بود. شخصی بزرگ بود، مرحوم آشیخ عبدالکریم حائری یزدی از شاگردانش بود، ملا بود خیلی. *جد مادریتان؟ ـ مرحوم آقا سید محمد کاظممعروفاست دیگر. *آسید محمد کاظم یزدی، صاحب عروه؟ ـ بله، صاحب عروه. *آقا! خودتان از چه زمانی تحصیل طلبگی را شروع کردید؟ ـ [51 ]سالگی. *: اساتیدتان یادتان میاید؟ ـ اساتید چه درسى؟ * دروس ابتدایی، مثل ادبیات، منطق؟ ـ درمنطق حاشیه ملا عبدالله را نزد آشیخ شمس بادکوبهای که مدرس منطق بود، خواندم. * دروس بعدی مثل لمعه، رسائل، مکاسب؟ ـ لمعه، نزد آقا سید احمد اشکوری. * رسائل، مکاسب؟ ـ نزد آقا شیخ مرتضی طالقانی * مثل این که آقا شیخ مرتضی طالقانی از شاگردان مرحوم آخوند بود؟ ـ بله. * در ضمن مثل این که در عرفان و سیر و سلوک هم شاگرد آخوند کاشی بود؟ ـ بله. *شما استفادهای از ایشان کردید؟منظور در اذکار و این گونه امور؟ ـ بله، بیشتر از ده سال نزد ایشان بودم؛ چون در مدرسه خودمان بود. من هم حجرهام پیش حجره ایشان بود؛ یک دیوار فاصله بود؛ بیشتر از ده سال. * از کرامات ایشان چیزی یادتان هست؟ ـ بله؛ صاحب کرامت بود؛ انسان را میخواند؛ * غیر از شیخ مرتضی طالقانی در سیر وسلوک استادی داشتید؟ ـ مرحوم آقا سیدعلی قاضی. *چند سال خدمت ایشان بودید؟ ـ 5-4 سال. * ایشان را چه طور دیدید من حیث المجموع؟ ـ انسان ملکوتی و الهی است. فانی فی الله بود، شخص بزرگی بود. * دستوری هم به شما میدادند؟ ـ بله؛ ذکر یونسیه را او داد به من (لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین) در سجده 400 مرتبه. *در ابتدا ایشان گفتند؟ ـ ]بله[ ابتدا ایشان گفتند. ذکر «یا حی یا قیوم» 04 مرتبه، ایشان فرمودند. *با شخص بزرگ دیگری از این قبیل برخورد داشتید؟ ـ آقا شیخ علی اکبر تهرانی اراکی، شخص خیلی بزرگی بود. * در عرفان هم ]بزرگ بود[؟ ـ در عرفان هم، بله؛ در فقه و اصول هم ایضاً از شاگردان آخوند ملاکاظم بود. * فوق العادگیای، چیزی یادتان مانده از ایشان؟ سر را به زیر می اندازد و اندکی به فکر فرو می رود و می گوید: ـ «باید فکر بکنم». *آقا! درس خارج چه کسی میرفتید؟ ـ درس آقای خویی. * از ابتدا؟ ـ درس خارج آقای خوئی از ابتدا ]میرفتم[ * تا آخر ]میرفتید[ ؟ ـ تا آخر کار که آمدم.[که ظاهراً منظور، آمدن از نجف به ایران بود.] * یک استقبال عمومی شده بین طلبهها نسبت به مرحوم آقای قاضی ...؟ ـ بله؛ جا دارد. * بعد از این که متوجه شدهاند از اساتید علامه طباطبایی و یک سری از عرفا ایشان بودند، اگر چیزی در نظرتان باشد، بفرمایید این ها قابل استفاه هست؛ از کرامات ایشان، از حالات ایشان؟ ـ ایشان یک شخص ملکوتی بود؛ تمام فانی فی الله بود؛ بین مردم نبود. یک عرب عبا دوز بود که ، آقا سید علی قاضی پیشش مینشست. روزی که آقا سید علی قاضی فوت کرد، دید عمارهای آوردند و دستگاهی و شلوغ شد و... گفت «اینها چیه؟» گفتند: «آن پیرمرد است» گفت: «این که درِ دکانم مینشست، این سید!! من نمیدانستم او آدم ملایی است». *یعنی ایشان خودش را نشان نمیداد؟ ـ نمیداد؛ نه. *جریانی هم یک بار میفرمودید: رفتم از ایشان کیمیا خواستم، یادتان هست؟ باز هم به فکر فرو میرود و پس از مدتی به یاد میآورد. وقتی سؤال کننده میخواهد ماجرا را تفصیلاً بفرمایند تا دیگران هم استفاده کنند. با لبخندی دلنشین چنین میگوید: ـ گفتم: «یک ذکری برایرزقو روزی بدهید به ما» فرمودند «بگو اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک زیاد بگو». راستی هم اثر دارد. * با آقای بهجت از چه زمانی، آشنا شدید؟ ـ آقای بهجت در مدرسه ما بود، نجف. آنجا با ایشان آشنا شدم. * ایشان را از ابتدا چطور میدیدید شما؟ ـ خیلی خوب، * دوران طلبگیشان هم ایشان مهذب بودند و...؟ ـ بله؛ از طلبههای مهذب نجف، آقای بهجت است. پیش ایشان اصالة البرائة را خواندم. * از نجف با مرحوم امام هم که آشنایی داشتید؟ ـ بله؛ به من عقیده داشت خیلی؛ علاقه داشت. دو بار دنبالم فرستاد رفتم پیشش. * چه میگفتند؟ ـ میپرسید: «اوضاع چطور میشود؟ وضع ما چطور میشود؟ خواب دیده بود در نجف مرده و دفنش کردند، من گفتم: نه؛ شما در ایران فوت میکنید و در ایران دفن میشوید». * این جریان مربوط به نجف است؟ ـ نجف است. باز هم سکوتی فضا را می گیرد. ظاهراً تصمیم آن بزرگوار این بود که تا نپرسند، آن هم در حد ضرورت و کفایت، چیزی نگوید. به پیشنهاد برخی از حاضران، از آیت اللهقاضی بحث می شود؛ استادی که مرحوم آیت اللهکشمیری عقیده دارد بیشترین و مهم ترین معارف را از او کسب کرده است ؛ لذا سؤال کننده درباره روش سلوکی آیت اللهقاضی چنین می پرسد: * سبک مرحوم قاضی را رفقا میخواهند بدانند که ایشان با چه عملی و چه کاری به این مرتبه ازمعرفترسید؟ ـ سجدات عدیدهای [سجدههای بسیارى] داشت؛روزهزیاد میگرفت؛ سجده یونسیه را ترک نمیکرد ...؛ توکلش بر خدا، قوی بود خیلی، خیلی قوی بود. *چه کسی به عنوان شاگرد ایشان آن جا مشهور بود ؟ ـ آقا شیخ علی محمد بروجردی، از شاگردان مبرزش بود همین آقای بهجت. * آقا سید احمد چطور؟ ـ آقا سید احمد کشمیری. * ایشان هم شاگرد آیت اللهقاضی بود؟ ـ [آیت اللهکشمیری با لبخندی میگوید:] شخص بزرگی است آسید احمد، خیلی قاضی ثانی است. آسید احمد شبها نمیخوابید ابداً. * شب ها چه کار میکرد؟ ـ عبادت؛ ذکر میگفت. * حالا به نظر شما اگر بپرسند هر کسی بخواهد راه به طرف خداوند متعال ]را[ برود چه کار بکند؟ یک دستور عمومی بخواهید برای مردم بفرمایید چه کار کنند خلق الله؟ ـ هر چه میتواندروزهبگیرد. ...، کمخوابی؛نمازشبش ترک نشود؛تهجدداشته باشد. سجده یونسیه را داشته باشد. این عمل، به سبب وجود ذکر تسبیح حضرت یونس در آن، به سجده یونسیهمعروفشده است از عباداتی است که مورد تأکید علما و سلسله اساتید مرحوم آیت اللهکشمیری نیز بوده است؛ به این صورت که در مکانی خلوت و با فراغ بال و حتی الامکان در تاریکى، سر به سجده گذاشته و ذکر شریف «لا اله الا انت سبحانک؛ انی کنت من الظالمین» تکرار شود؛ لذا سوال کننده از حضرت آیت اللهکشمیری درباره تعداد این ذکر در سجده میپرسد و او پاسخ می دهد: * چه تعداد؟ ـ 400 بار ، کمّلین[کسانی که به کمال رسیدهاند] 0003 بار [دوباره پس از سکوتی کوتاه میفرماید:] راهی بعد از این راه نیست. به خدا! اکنون نوبت به سؤال بسیار مهمی در زمینه سیر الی الله میرسد و آن استاد و اهمیت و لزوم آن است. * استاد چه قدر میتواند دخالت داشته باشد؟ یعنی آیا لازم است؟ ـ آن مرحوم میفرماید: بی استاد نمیشود. تمام امور استاد میخواهد و سپس در مقام استدلال به این آیه شریف استشهاد میکند که: الحمد لله رب العالمین ، مربی العالمین. یعنی همه چیز مربی میخواهد. *دستوری بفرمایید برای قرب به امام زمان علیه السلام و نزدیک شدن به آن حضرت. ـ خلوت با حضرت، روزی یک ساعت با حضرت خلوت کند. یک جای خلوت، متوجه به حضرت بشود؛ زیارتسلامعلی آل یاسین را بخواند. بعد هم زیاد بگوید: «یا صاحب الزمان اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی» و «المستعان بک یا بن الحسن» زیاد بگوید. توسل بکند به ایشان؛ یک خرده یک خرده رفاقت پیدا میشود. * برای تعجیل فرج امام زمان علیه السلام به نظر شما خلق الله چه کار بکنند؟ چون بالاخره این کار از مردم خواسته شده، چه باید بکنند که این امر، زودتر اتفاق بیفتد؟ ـ توسل به خود امام زمان؛ خدا را قسم بدهند به حق امام زمان. * فرمودید مرحوم قاضی یک بار پسرشان فوت شده بود، زنها خیلیگریهمیکردند...؟ ـ میگفت پسرم الان پیش من بود این ها بیخودگریه میکنند. * یعنیروحرا میدید؟ ـ بله میدید. قالب مثالیاش ]را میدید[. * شما نسبت به این راه خداوند متعال، از ابتدا استعدادی، فوق العادگی در خودتان میدیدید، و...؟ ـ عشق داشتم به این]راه[ . * به این کار عشق داشتید؟ ـ بله؛ من دائم با پیرمردها، با علمای عاملین بودم. * از بچگی؟ ـ [بله] از بچگی با جوان ها نبودم. آقا شیخ حسین تهرانی بود [از اهل تهران[؛ پیرمرد بود و از شاگردان مرحوم آخوند. پیش او کفایه خواندیم؛ با او بودم زیاد. * فوق العاده بود؟ ـ آدم خوبی بود؛ ملا بود. [پس از مکثی کوتاه در ادامه صحبت می فرماید:] با آشیخ علی اکبر اراکی زیاد بودم. * در عبادتگاههایی که در نجف هست یا اماکن متبرکهای که هست، کجا را خیلی عالی دیدید؟ ـ من، وادی ]السلام[. همهاش وادی بودم؛ به حدی که بعضی از شبها آن جا میخوابیدم؛ خوابم میبرد. * چی میدیدید که این قدر علاقه داشتید؟ گویی این سؤال آن بزرگوار را به فضای روحانی آن مکان مقدس متوجه می کند؛ لذا با تبسمی همراه انبساط روحی میفرماید: ـروحو ریحان؛ بهشت است وادی السلام. به حدی عشق به وادی داشتم که مباحثهمان را هم در وادی گذاشته بودیم. مباحثه میکردم.نمازجماعت میخواندم؛ اما ... میرفتم،نمازمیخواندم میآمدم بیرون. * چه عملی را خودتان به تجربه، مقرِّب دیدید، خیلی موثر دیدید؟ ـ هزار قل هو الله. * هر روز؟ ـ هر روز. * آقا، مرحوم قاضی را کجا خدمتشان میرسیدید؟ ـ میرفتم خانهاش. ایشان بیرون نمیآمد. روز جمعه فقط میرفت حرم. بقیهاش همهاش در خانه بود. * چه صفتی در صفات مرحوم قاضی ممتاز به نظر میرسید؟ ـ توحیدش؛ موحد بود. [پس از چند لحظه، درباره استاد خود چنین ادامه می دهد:] خیلی همفقیربود. * از جهت مادی؟ ـ بله ؛ خیلی، در فشار بود. * کثرت عیالِ ایشان، مانع [سلوک معنوى] ایشان نمیشد؟ ـ از بس که قوی بود، مانع نمیشد. آقا سید علی قاضی قوی بود. همهاش فعلیت بود. زیاد متواضع بود؛ زیاد، بی حد. کفشهایم را جفت میکرد؛ میگفتم: «آقا نکنید این کا را، الله اکبر». بله؛ خیلیاخلاقعجیبی داشت. * شاگرد چه کسی بود مرحوم قاضی؟ ـ نمیدانم؛ شاگرد پدرش بود. * پدرش هم فوق العاده بوده؟ ـ بله؛ و خودش را هم نزد پدرش دفن کردند. * در زمانغیبتکبرا امکان تشرف برای شیعیان هست؟ ـ بله؛ اگر پاک شوند، طاهر بشوند. امام زمان[علیه السلام] طاهر است، طاهر بشوند. * سنخیت پیدا کنند؟ ـ سنخیت پیدا کنند. *عملخاصی برای تشرف سراغ دارید؟ ـ همین «سلام علی آل یس»؛ توسل به امام زمان...2 * نقل میکنند یکی از اساتید مرحوم قاضی، آقا سید احمد کربلایی بود؟ ـ رفیقش بود. آقا سید احمد خیلی بزرگ بود. * شما دیده بودید ایشان را؟ ـ نه؛ نرسیدم به[زمان] او. * بعد از این که مرحوم امام آمدند ایران، [آیا] شما رفتید تهران؟ ـ بله رفتم. * چه صحبتی بین شما ردّ و بدل شد؟ ـ گفت: «از خانه مضایقه نکن. من برایت خانه میخرم» این خانه را خرید؛ خود امام. * از جهت عرفانی و بزرگیروحو آرامش باطن، امام را چطور دیدید؟ ـ خیلی بزرگ است امام؛ خیلی بزرگ است؛ نظیر ندارد. اراده عجیبی داشت؛ مستقیم [دارای استقامت] بود در کارش. روی ثبات است؛ انگار آن شیء را میدید * اگر در نظرتان باشد یک بار میفرمودید: «کربلا ایشان را در صحن دیدم دست گذاشتم روی شانه ایشان گفتم: به این حضرت اباعبدالله! من شما را دوست دارم»؟ ـ گفتم: «به این حسین! دوستت دارم». * بعد چی شد؟ میفرمودید: مثل این که ایشان هم یک چیزی به شما گفته بودند؛ یادتان هست؟ ـ یادم نیست. * یک دستوری ایشان داده بودند. پس رفیق بودید با ایشان؟ با آقای خمینی بله؛ ارادت دارم به او. ـ [یکی از حضار]: حاج آقا! ما که مشغول درس خواندن در حوزهها هستیم،... بایدچه کار کنیم؟ ...عبادتکنید؛ بندگی. همین ذکر یونسیه را بگویید شما، برای شما سیر برزخی میشود؛ خدا شاهد است؛مداومتکنید. «وادمتم ذکره». متواضع بشوید: «منتواضعلله رفعه الله». [پس از ابراز خستگی آن بزرگوار، سؤال کننده آخرین پرسش را این گونه مطرح می کند:] * یک توصیهای برای عموم طلبههای حوزه بفرمایید چه کار بکنند به مقصدی که امام زمان علیه السلام میخواهند و میخواستهاند برسند و نزدیک بشوند؟ ـ درسشان را بخوانند؛...و بعد همبندگیکنند؛نمازشب را ترک نکنند،تهجدترک نشود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. این قسمت از سخن آیت اللهکشمیری دو کلمه بود که به طور دقیق مفهوم نبود. 2. متأسفانه عبارتی دو سه کلمهای از سخنان آیت اللهکشمیری نامفهوم است.