اخلاق مبتنی بر کردار
الف) خود محوری اخلاقی
خود موحوری اخلاقی: آدمی همواره باید خیر شخصی خود را ـ که غایت اوست ـ به حداکثر برساند.
این گفته صرفاً بیان اصلی شخصی است؛ نه راهنمایی در اختیار ما می گذارد و نه مبنایی برای ارزیابی اخلاقی کردار آن ها به دست میدهد. بدین قرار این اصل شخصی، اصل اخلاقی نیست، و بنابراین، مصداقی از خودمحوری است اما نه خودمحوریِ اخلاقی.
خودمحوری می خواهد بگوید که یگانه وظیفۀ بنیادینی که هر کدام از ما داریم این است که خیر خویش را به حداکثر برسانیم. همین و بس. فارغ از این که آیا این کار خیر بیشتری به بار می آورد یا نمی آورد.
سه ایراد بر خودمحوری اخلاقی
1. تا به حال کثیری از مردم سعی کرده اند بر مبنای چنین اصلی عمل کنند، و حاصل کارشان چیزی جز حرص و خودخواهی نبوده است.
2. خودمحوری دیدگاهی نتیجه گرا است. این دیدگاه توصیه می کند که ارزش را (برای خودمان) در نتیایج اعمالمان به حداکثر برسانیم. این قول حکایت از آن دارد که قضاوت صحیح در مورد این که چه چیزی درست است حتی در وضعیتی منفرد مستلزم پیشگویی صحیح در این باره است که از هر فعلی که در آن موقعیت می توانید انجام دهید چه نتایجی به بار خواهد آمد. لازمه این پیش گویی هم آن است که بتوانید به درستی ارزیابی کنید که آن نتایج در درازمدت بر خیر شما چه اثری خواهد داشت. پیشگویی قاطعانه نتایج اعمال ـ حتی نتایج یک عمل ـ در سرتاسر چنین دورۀ زمانی بلندی، خلاف ممکنات است.
3. ایراد سوم، حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که خودمحوری اخلاقی را درست تعبیر می کنند و درست به کار می برند، باز هم ممکن است در واقع امر برای همگان مقدور نباشد که بر وفق توصیه خودمحوری اخلاقی عمل کنند. نظریه خود محوری میگوید هر کسی باید خیر خویش را به حداکثر برساند. من اگر پایبند خودمحوری باشم، تنها قائل به این نیستم که باید خیرم را به منتهای درجه گسترش دهم، بلکه به این نیز قائلم که شما نیز باید خیر خود را به منتها درجه گسترش دهید. و دور نیست که گاهی خیر شما با خیر من مغایرت داشته باشد(پیگیری خیر شما مانع پیگیری خیر من شود). اگر شما سری را با دوستی در میان گذاشتید و از او خواستید که آنرا فاش نکند، بر طبق خودمحوری اخلاقی، دوست شما کاملاً بر حق است که اگر ببیند افشای آن راز خیرش را به حد اکثر می رساند این کار را انجام دهد. از اینجاست که ماهیت خود محوری اخلاقی تناقض آمیز می شود.
خودمحوری روان شناختی
ممکن است عده ای بگویند که خود محوری یگانه اصل معقول اخلاق است زیرا سرشت ما انسان هاطوری قوام یافته که نمیتوانیم طبق اصل دیگری رفتار کنیم. به زعم آن ها انگیزه ما یکسره خودمحورانه است. این دیدگاه مبین خودمحوری روان شناختی است. قول به این که همه ما در هر کاری با انگیزه خودمحورانه عمل می کنیم. حتی وقتی کارهایی را به خاطر دیگران انجام می دهیم، بازهم این انگیزه در کار است که به پیشبرد خیر خودمان (حب ذات) کمک می کنیم.
خودمحوری روان شناختی، بر خلاف خودمحوری اخلاقی، به خودی خود موضعی اخلاقی نیست. این دیدگاه با انگیزۀ ما سر و کار دارد نه با این موضوع که چطور باید رفتار کنیم.
بنابراین خودمحوری روان شناختی عبارت است: یگانه انگیزه ای که بر جمیع کردارهای اختیاری آدمی حکمرواست حب ذات است. بدین قرار حب ذات عبارت است از تمنای به حداکثر رساندن خیر شخصی خودمان، خیری که یگانه غایت همه اعمال ماست.اصحاب نظریه خودمحوری غالباً این خبر را سعادت می دانند، ولی ممتنع نیست که کسی آن را چیز دیگری بداند. مثل نیچه که می گوید خیر آدمی عبارت است از به فعل درآوردن قابلیت ها خویشتن که می توان آن را در قالب عمل خلاقانه یا عقلانی تصور کرد ـ چیزی که مستلزم سعادت نست.
نقد خودمحوری روان شناختی
1. ما گاهی اوقات بر خلاف خیر خویش عمل می کنیم.
2. ما گاهی اوقات آگاهانه برخلاف خیر خویش عمل می کنیم.
3. ما گاهی اوقات، با در نظر گرفتن همه جوانب، آگاهانه برخلاف خیر خویش عمل می کنیم.
با این فرض که نمی توانیم از سر حب عمل کنیم و در عین حال بدانیم که عمل ما برخلاف خیرماست، به ثبوت رساندن گزاره3 برای ابطال خودمحوری روان شناختی کفایت خواهد کرد. با این کار خودمحوری روان شناختی باطل می شود.
از آنجاییکه به ثبوت رساندن گزاره 3 برای ابطال خودمحوری روان شناختی شرط کافی است، شرط لازم نیست. آنچه لازم است این است که مدعای حداقل تر زیر را برسانیم:
4. ما گاهی اوقات آگاهانه به نحوی عمل کنیم که، با در نظر گرفتن همه جوانب، در پی پیشبرد خیر خودمان نیستیم.
اسقف باتلر اذعان داشت که حب ذات یکی از چند اصلی است که با طبع بشر سرشته است. باتلر به کذب گزاره 3 اذعان دارد و لی با این حال به صدق گزاره 4 باور دارد. او تصدیق می کند که ما هیچ گاه آگاهانه برخلاف خیرمان عمل نمی کنیم. اما اعتقاد ندارد که بر این اساس انگیزه ما در همه حال میل به پیشبرد خیر خودمان دارد. باتلر می گوید وقتی عملی را که خلاف خیر ما نیست می پذیریم، ممکن است پای انگیزه های دیگر به میان آید و از این لازم می آید که انگیزه های دیگری علاوه بر حب ذات وجود داشته باشد، بنابراین خودمحوری روان شناختی کاذب است.
مثلاً اگر تشنه باشیم، موضوع میل ما آب است. لذتی که از نوشیدن آب به ما دست می دهد از این واقعیت ناشی می شود که ما به آب میل داریم. اگر میلی به آب نداشتیم، نوشیدن آن به ما لذتی نمی بخشید. این طور نیست که ما به لذت میل داشته باشیم و آب بنوشیم تا احساس لذت کنیم. و نیز چنین نیست که ما به خیر خودمان (یا سعادت)، که آن را از لذت حاصل می کنیم، میل داشته باشیم. ما از آنرو احساس لذت می کنیم که موضوع مورد نظر (آب)، برای ارضای میلی خاص (تشنگی) مناسب است. اگر شما بجای تشنگی احساس گرسنگی کنید، نوشیدن آب به شما لذتی نمی بخشد.
همین طور وقتی انگیزه ما خیرخواهانه است، پیشبرد خیر دیگران به مثابه غایت، “موضوع” میل ماست. بنابراین، اگر در رسیدن به این غایت کامیاب شویم، کاملاً طبیعی است که از این امر احساس لذت یا رضایت خاطر کنیم. اما این حرف بدان معنا نیست که لذت موضوع میل ماست. و نیز این حرف دال بر آن نیست که حب ذات انگیزه ماست، هرچند لذتی که حاصل می کنیم ممکن است در سعادت ما ـ که موضوع یا متعلق حب ذات است ـ دستی داشته باشد.
ب) نظریه فرمان الهی
نسبت میان اراده خداوند و حسن و قبح
هر آنچه خداوند جایز می شمرد، نهی می کند و امر می کند، به ترتیب درست، نادرست و واجب است.
1. هر چیزی که خداوند درست می شمرد درست است.
2. هر آنچه خداوند جایز نمی شمرد نادرست است.
3. هر کاری که خدا فرمان می دهد واجب است.
ایا خداوند از آن رو به کاری که درست است فرمان می دهد که آن کار درست است، یا آن کار درست است چون خداوند به آن فرمان می دهد؟
-----------------------------------------
برگرفته از:
کتاب «مبانی فلسفه اخلاق» نوشته رابرت ال. هولمز
منابع برای مطالعه بیشتر:
کتاب «فلسفه اخلاق» ویراسته پل ادواردز