مقاله 56: «نسبت سنجی استدلال های فقهی و استدلال های اخلاقی» (+ لینک دانلود)
منتشر شده در مجله «فقه و اجتهاد»، س1، ش1، (بهار - تابستان 1393)، ص 231 - 247.
دانلود مقاله در فرمت pdf
چکیده
یکی از مباحث مرتبط با بحث اخلاق و فقه، پرسش از نسبت بین این دو حوزه است. یکی از وجوه مشترک اخلاق و فقه آن است که هر دوی آنها با «احکام» سر و کار دارند و البته این احکام نیز مبتنی بر «استدلال» است. با توجه به شباهتهای ظاهری که بین استدلال در این دو حوزه وجود دارد طبیعتا یکی از مهمترین پرسشهایی که رخ مینماید آن است که تفاوت احکام فقهی و احکام اخلاقی و در واقع استدلالهای فقهی با استدلالهای اخلاقی در چیست. مقاله حاضر واکاوی این موضوع را وجهه همت خویش ساخته است. پرسش بنیادین این مکتوب آن است که چه نسبتی بین این دو گونه استدلال وجود دارد و در چه مواردی با هم مرزبندی پیدا میکنند. فرضیه این پژوهش آن است که استدلالهای فقهی با استدلالهای اخلاقی از جهتهایی چون علت صدور، تفاوت از نظر حکم، از نظر توجیه، از نظر شمول، از نظر پیامدهای تخلف از اوامر ناشی از استدلال، و از جهت موضوع و محمول و صغری و کبرای استدلال با یکدیگر تفاوتهایی دارند.
واژگان کلیدی:استدلال اخلاقی؛ اخلاق اسلامی؛ اخلاق و فقه؛ اوامراخلاقی؛ استدلالهای فقهی.
پرسش اصلی و فرضیه بحث
مهمترین وجوه افتراق استدلالهای فقهی و استدلالهای اخلاقی، و به تبع آن، اوامر فقهی با اوامر اخلاقی، کدام است. انگاره(فرضیه)ای که مورد دفاع قرار میگیرد آن است که این دو گونه استدلال از جهات مختلف با یکدیگر متفاوت هستند؛ از جمله از جهت علت و منشاء صدور، مخاطب، پیامدهای نقض اوامر ناشی از این استدلالها، و صغری و کبری و موضوع و محمول هر یک از این استدلالها.
اهداف و ضرورتهای بحث
موارد زیر از جمله ضرورتهای انجام تحقیق حاضر است:
1. کمک به ترسیم هر چه بهتر مرزهای اخلاق و فقه. از آنجا که بهره گیری از استدلال هم در فقه مطرح است هم در اخلاق؛ بررسی وجوه اشتراک و افتراق این امر در هر یک از این دو علم، در واقع به شناخت هر چه بهتر نسبت این دو یاری میرساند.
2. یاریگری به علاقهمندان و اندیشوران اخلاق و فقه برای پرهیز از خلط استدلال در هر یک از این دو حوزه.
روش تحقیق
شیوه تحقیق حاضر از نظر گردآوری اطلاعات، به صورت کتابخانهای و از نظر ارائه اطلاعات به صورت تحلیلی و تطبیقی خواهد بود.
تعریف استدلال اخلاقی
پیش از ارائه تعریف باید گفت درباره این که آیا اصولا عمل اخلاقی نیازمند استدلال است دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. این دیدگاهها را میتوان در دو گروه دستهبندی نمود:
1. کسانی چون هادسن، که به حس اخلاقی[1] معتقدند، یاکسانی که به نوعی شهود عقلانی درباره تشخیص احکام اخلاقی اعتقاد دارند، بر این باورند که احکام اخلاقی نوعی «درک اخلاقی»[2] است و لذا سخن از استدلال درباره آنها بی معناست؛ چرا که درک و احساس، چیزی متفاوت از اندیشه است. مثلا هنگامی که زیبایی یک گل را درک یا احساس میکنیم این نیازمند استدلال نیست.
2. کسانی که بر خلاف گروه اول، معتقدند هرگونه حکم اخلاقی نیازمند استدلال اخلاقی است (فصیحی رامندی، 1390).
به هر حال، در تعریف استدلال اخلاقی برخی گفته اند استدلالی است که از سوی فرد یا جامعه درباره این که شخص چه کارهایی را باید انجام دهد ارائه می گردد(Richardson, 2013). در این که چه چیزی باعث اخلاقی شدن یک استدلال میشود نیز باید گفت هر استدلالی که موضوع یکی از مقدماتش افعال اختیاری و ارادی انسان و محمول آن یکی از مفاهیم اخلاقی از قبیل «صواب/ ناصواب، خوب/بد، درست/نادرست و وظیفه» باشد را می توان استدلالی اخلاقی دانست. از منظر بحثی که مقاله حاضر پی میگیرد، استدلالهای اخلاقی نسبت به استدلالهای فقهی، ممیزههایی دارد که در ادامه مقاله بیان خواهد شد.
نکته قابل تامل دیگر این که «استدلال اخلاقی» معادل moral reasoning است و آن را نباید با moral argument(s) اشتباه گرفت که بیشتر به معنای آوردن دلیل یا برهان اخلاقی بر اثبات وجود خداست. برای پرهیز از خلط این دو بهتر آن است که اولی را «استدلال اخلاقی» و دومی را «برهان اخلاقی» ترجمه کنیم. اولی معمولا برای توجیه (به معنای فلسفی و اخلاقی) عمل اخلاقی بهکار میرود ولی دومی معمولا برای اثبات وجود خدا به کار میرود.
علل نیاز به استدلال اخلاقی
1. نیاز به احکام اخلاقی: آدمی برای هر گونه فعل یا ترک فعل اخلاقی نیازمند یک «حکم» است. یعنی تابع یک باید یا نباید اخلاقی است. رسیدن به چنین حکمی نیز مبتنی است بر وجود یک استدلال. از این رو عامل اخلاقی برای فعل اخلاقی خود به استدلال اخلاقی نیازمند میشود.
2. توجیه تصمیمهای اخلاقی و اعمال اخلاقی: انسان عاقل هر کاری انجام میدهد بایستی بتواند آن را بر یک پایگاه و پشتوانه عقلانی مبتنی کند. به عبارت دیگر، وقتی از او سوال میشود که چرا فلان کار اخلاقی را انجام دادی یا چرا فلان رذیلت را ترک کردی؛ باید بتواند برای این کار خود یک توجیه[3] داشته باشد. به نظر میرسد استدلال اخلاقی میتواند توجیهگر افعال اخلاقی انسان باشد.
علل طرح سوال از تفاوت استدلالهای اخلاقی با فقهی
هر استدلالی منتهی به یک حکم میشود. طبیعتا استدلال اخلاقی منتهی به حکم اخلاقی و استدلال فقهی منتهی به یک حکم فقهی میشود. لکن مسئله ای که در این جا رخ مینماید آن است که احکام اخلاقی گاه بسیار شبیه احکام فقهی هستند. مثلا هم در فقه هم در اخلاق ما گزارهها و احکامی از این دست را داریم: «نباید دروغ گفت.» «امانت را باید به صاحبش برگرداند.» «با دیگران باید مهربان بود.» «تصرف در اموال دیگران بدون اجازه آنها جایز نیست.» اگر بدون هیچ پیش زمینه و ذهنیتی در بدو امر به این گونه احکام نگاه کنیم از ظاهر آنها نمی توانیم بفهمیم اینها احکام فقهی هستند یا اخلاقی. در این جا سوالی مطرح میشود که در واقع سوال اصلی این تحقیق هم هست و عبارت است از این که: «تفاوت (های) احکام (و در واقع، استدلالهای) اخلاقی با فقهی چیست؟ و چگونه میتوان اینها را از یکدیگر بازشناخت». با توجه به اهمیت این پرسش و پیامدهایی که اخلاقی یا فقهی بودن احکام در بردارد، لازم است نسبتسنجی این دو گونه حکم مورد توجه قرار گیرد.
مبادی بحث
بحث نسبت سنجی استدلالهای اخلاقی و فقهی مثل هر بحث دیگر مبادی و مقدمات تصوری و تصدیقی دارد که بایستی به آنها توجه کرد. برخی از این موضوعها از این قرار است:
1. رابطه فقه و اخلاق:
2. رابطه باید و هست در اخلاق و فقه:
3. قاعده ملازمه:
4. فلسفه فقه:
5. روانشناسی اخلاق:
6. منطق:
تفاوتهای استدلالهای فقهی با استدلالهای اخلاقی
برای فهم تمایزهای استدلالهای اخلاقی با استدلالهای فقهی، به نظر میرسد اگر آنها را از حیثهای مختلف مورد توجه و تامل قرار دهیم بهتر میتوانیم مرزبندی شان را متوجه شویم. آن چه در ادامه میآید جهاتی است که به نظر نویسنده رسیده است:
1. از جهت موضوع
موضوع هر یک از استدلالهای فقهی و اخلاقی افعال ارادی و اختیاری انسان است. برخی موضوعات مثل امانت داری و دروغ گویی، به آسانی هم موضوع گزارههای فقهی قرار میگیرد هم موضوع گزارههای اخلاقی، ولی برخی موضوعات مثل اعمال حج، خرید و فروش اجناس و مانند آن، در بدو امر بیشتر گزارههای فقهی هستند و در استدلالهای فقهی به کار میروند تا گزارهها و استدلالهای اخلاقی.
2. از جهت محمول
محمول استدلالهای فقهی دایر مدار احکام خمسه تکلیفیه است ولی استدلالهای اخلاقی، وقتی که برای استخراج یک حکم صرفا اخلاقی به کار رفته باشد، این گونه نیست. از این رو محمول گزارههای فقهی، احکام خمسه تکلیفیه است؛ یعنی وجوب، حرمت، ندب، کراهت، و اباحه (مثلا: خیانت در امانت حرام است) ولی در استدلالهای اخلاقی، محمول عبارت است از مفاهیم اخلاقی (از قبیل درست/نادرست، خوب/ بد) (مثلا: خیانت در امانت کاری نادرست است.)
3. از جهت حکم
استدلالهای فقهی واجد یک حکم شرعی و الاهی است ولی گزارههای اخلاقی لزوما این گونه نیست مگر این که قائل به نظریه امر الاهی شویم.
4. از جهت مقدمات استدلال
صغرای استدلالهای فقهی یک بحث فقهی و مربوط به تکالیف دینی انسان است ولی صغرای مباحث اخلاقی یکی از اعمال اختیاری مربوط به اخلاق است. کبرای استدلالهای فقهی یکی از ادله اربعه فقهی (کتاب، سنت، عقل و اجماع) است ولی کبرای استدلالهای اخلاقی قطعا اخلاقی است، هر چند میتواند برگرفته از حکم عقل یا شرع، قراردادهای اجتماعی، سنتها و آداب و رسوم فرهنگی و اموری از این دست باشد.
5. از جهت استدلال کننده
استدلالهای فقهی طبیعتا از سوی کسی مطرح میشود که در دایره تفکر دینی قرار دارد و در صدد مبین و مدلل کردن یک حکم شرعی است در حالی که استدلالهای اخلاقی هم میتواند از سوی دین داران مطرح شود هم غیر آنها.
6. از جهت منبع مشروعیت و اعتبار
استدلالهای فقهی مشروعیت و اعتبار خود را از دین و اوامر و نواهی شرعی میگیرد ولی استدلالهای اخلاقی لزوما این گونه نیست؛ بلکه اگر ما قائل به پشتوانه دین برای اخلاق باشیم، میتوانیم بگوییم که استدلالهای اخلاقی هم مشروعیت دینی و الاهی دارد. در غیر این صورت، این استدلالها از نظر منبع مشروعیت میتواند وارد حوزههای دیگر شود.
7. از جهت ثمره و غایت استدلال
ثمره یک استدلال اخلاقی، شکل گیری یک حکم اخلاقی است و پیامد یک استدلال فقهی، یک حکم فقهی.
8. از جهت ضمانت اجرا
استدلال اخلاقی ضمانت اخلاقی دارد ولی استدلالهای فقهی، ضمانت شرعی.
9. از جهت پیامدهای نقض
بایدهای فقهی الزام شرعی برای مخاطب ایجاد میکند و نقض آن مستوجب عقوبت دنیوی و / یا اخروی میشود ولی بایدهای اخلاقی این گونه نیست، گر چه ممکن است افراد کسی را که این بایدها و نبایدهای اخلاقی را زیر پا گذاشته سرزنش کنند.
10. از جهت علت صدور
علت طرح استدلال اخلاقی، اولا موجه سازی تصمیمها و افعال اخلاقی و ثانیا استنباط اوامر و احکام اخلاقی است ولی علت صدور استدلالهای فقهی استنباط اوامر فقهی و تعیین تکلیف برای مکلفان شرعی است.
11. از جهت انگیزه
به نظر میرسد احکام و استدلالهای فقهی جنبه انگیزانندگی بیشتری در مخاطب دارند تا احکام و استدلالهای اخلاقی. چرا که احکام فقهی چه در جنبه تشویق به انجام و چه از جنبه تنبیه برای نقض، از غلظت بیشتری برخوردارند، و از سوی دیگر هم جنبه مادی دارند هم معنوی، هم بعد دنیوی دارند هم اخروی.
12. از جهت دایره شمول
استدلالهای فقهی به طور قطع در دایره دین قرار میگیرد. از این رو اولا تنها کسانی میتوانند به آن تمسک کنند که باورهای دینی داشته باشند، ثانیا این استدلالها و احکام منبعث از آنها فقط برای این دینداران حجیت دارد. ولی از آن جا که اخلاق دایره ای وسیعتر دارد و میتواند شامل اخلاق دینی و غیر دینی شود، به عبارتی میتواند هم مبنای دینی داشته باشد هم مبنای عقلی، پس میتواند هم از سوی دین داران مورد استفاده قرار گیرد هم از سوی غیر دینداران.
13. از جهت ملاک احکام
احکام فقهی تابع مصالح و مفاسد هستند و این شرع است که مصالح و مفاسد را تشخیص میدهد ولی احکام اخلاقی تابع حسن و قبح هستند که لزوما توسط شارع مشخص نمیشوند بلکه میتوانند توسط عقل انجام شوند.
14. از جهت شرایط صحت
استدلالهای فقهی و اخلاقی از منظر شرایط صحت عمل به احکام منبعث از آنها نیز با هم تفاوتهایی دارند. به عنوان مثال، عمل به احکام ناشی از استدلالهای فقهی، به ویژه اگر در دایره عبادات باشد، نیازمند قصد قربت است. ولی در عمل به احکام منبعث از استدلالهای اخلاقی لزوما این گونه نیست و حتی اگر قص قربت هم نباشد باز هم اثر و ضعی خود را دارد. به عنوان مثال، اگر کسی بدون قصد قربت به نیازمندی کمک کند حوایج او را برطرف کرده است هرچند، اگر از منظر دینی بنگریم و قصد قربت و نیت را شرط بدانیم، او اجر معنوی و اخروی نبرده است.
[1].moral sense.
[2].moral apprehension.
[3].justification.
پ ن: بازنشر این مطلب در پایگاه های دیگر:
برچسبها: فقه و اخلاق, فقه و اجتهاد, دین و اخلاق, گزاره های فقهی و گزاره های اخلاقی