کتابخانه «شکوفایی و رشد»

کار ما، تخصصی، تربیت است؛ کوچینگ؛ مهارت شکوفا شدن و رشد دادن

کتابخانه «شکوفایی و رشد»

کار ما، تخصصی، تربیت است؛ کوچینگ؛ مهارت شکوفا شدن و رشد دادن

بهترین روشها، ترفند و تکنیکهای تربیت را
در کنار هم جمع کردیم...
پاسخهایی کاربردی، معتبر و تاحدامکان جامع به سوال های رایج...

«محمدرضا سرافرازی»
«محمدرضا سرافرازی»

طبقه بندی موضوعی وبلاگ اخلاق و تربیت

«همدلی» یگانه پایة اخلاق شوپنهاور

PDF چاپ نامه الکترونیک

«همدلی» یگانه پایة اخلاق شوپنهاور

محمد اصغری*

واژه compassion و Mitleid (آلمانی) در نوشته های اخلاقی شوپنهاور به معنی «همدلی»، «دلسوزی»، «رحم»، «شفقت» و «غمخواری» ترجمه شده است. این اصطلاح در قرن بیستم توسط فیلسوفانی مثل هوسرل، شلر، اشتاین و دیگران به کار رفته است. اما بهترین تعبیر همان «همدلی» است. او همدلی را یگانه انگیزة حقیقی اخلاق و حتی پایة اخلاق می داند. هر چند در اخلاق شوپنهاور مفاهیم اخلاقی دیگری نیز وجود دارد ولی مرکزی ترین مفهوم، «همدلی» است. شوپنهاور در کتاب پایه اخلاق این مفهوم را «راز بزرگ اخلاق1» دانسته است. در این نوشته سعی شده است مفهوم «همدلی» به عنوان یگانه فضیلت اخلاقی راستین با تکیه بر نوشته های اخلاق شوپنهاور بررسی شود. او تحلیل های متعددی از این مفهوم در کتاب های پایة اخلاق و دو مسالة بنیادی اخلاق و نیز در کتاب جهان همچون اراده و تصور ارائه داده است. کارترایت یکی از مفسران اندیشة شوپنهاور می گوید که «عمقِ فهم شوپنهاور از ماهیت و اهمیت اخلاقی این احساس{همدلی} در تاریخ فلسفه غرب بی نظیر است.»2
***
موعظه کردن درباره اخلاق آسان است اما تأسیس آن دشوار.
شوپنهاور

شوپنهاور همانند لویناس فیلسوف اخلاقی است که در اخلاق خودش جایگاه والای «دیگری» را به جای «من» همیشه مورد تأکید قرار داده است و لذا می توان گفت که هر دو اخلاق اجتماعی را بر اخلاق فردی ترجیح داده اند. البته در اینجا نمی توان بین اندیشه این دو فیلسوف شباهت مطلق برقرار کرد چرا که لویناس بر خلاف شوپنهاور تنها تفسیری اخلاقی از دیگری ارائه نمی دهد بلکه تفسیرهای دیگری مثل تفسیر دینی، فلسفی و حتی هنری نیز از دیگری(Other) ارائه می دهد. اگر شوپنهاور در توجه به دیگری در اخلاق به لویناس نزدیک است در عوض از کانت دور می شود. چون کانت اخلاق خود را بر اساس مفهوم «خود»(self) نه دیگری قرار می دهد و حتی تکالیف انسان نسبت به خود را بنیادی تر از تکالیف انسان نسبت به دیگران می داند:«کسی که از تکالیف نسبت به خود تخطی کند کاملاً فاقد ارزش ذاتی و درونی است. پس قصور در تکالیف نسبت به خود تمام ارزش انسان را از انسان می گیرد اما قصور در تکالیف نسبت به دیگران فقط به طور نسبی ارزش انسان را می گیرد. پس تکالیف انسان نسبت به خویش شرط و پایه و اساس مراعات تکالیف نسبت به دیگران است. »3 بنابراین اینکه می بینیم شوپنهاور دیگری را بر خود و من اولویت می بخشد فی الواقع واکنشی به اخلاق خودمحور کانتی عصر خویش است. دلیل اینکه مفهوم دیگری را در شوپنهاور مطرح نمودیم این است که وجود و ماهیت مفهومِ «همدلی» وابسته به دیگری است. اگر عمل ما موجب شادی و غم دیگری شود یگانه معیاری است که شوپنهاور برای ارزش اخلاقی عمل ما قائل است. دغدغة ما در وهلة اول باید شاد کردن و همدلی و ترحم به دیگران باشد. به نظر این فیلسوف من باید در غم و شادی، خود را به جای دیگران بگذارم و این معنای حقیقی همدلی است. اگر چنین باشد خودخواهی من دیگر معیار اخلاقی عمل من نخواهد بود. همدلی به عنوان یگانه پایة اخلاق از چنان اهمیتی برخوردار است که به نظر این فیلسوف عدالت و سعادت انسان ریشه در این احساس طبیعی انسان دارد. طبق نظر او اگر «همدلی» نباشد عدالت نیز وجود نخواهد داشت. شوپنهاور حتی منشأ سعادت را «همدلی» می داند.4 

سه سرچشمه اصلی رفتار
 همانطور که اشاره شد به عقیده شوپنهاور «همدلی» شالوده اخلاق است. او در کتاب پایة اخلاق می نویسد:«این همدلی است که به تنهایی پایة واقعی هر عدالت اختیاری و هر محبت راستین را تشکیل می دهد. تا زمانی که اعمال از آن نشأت بگیرند ارزش اخلاقی خواهد داشت و هر رفتاری که ناشی از هر انگیزه دیگری غیر از همدلی باشد ارزش اخلاقی نخواهد داشت5 . بنابراین شوپنهاور برخلاف کانت که مفهوم پیشینی تکلیف محض را پایه اخلاق قرار داد، مفهوم پسینی همدلی را جایگزین تکلیف کانت می کند. او معتقد است که همدلی احساسی در ماست که با دیدن درد و رنج دیگران در ما به جوش و خروش در می آید.
از دیگر سو، علت اینکه همدلی تنها منبع حقیقی اخلاق است این است که همدلی منبع غیرخودخواهانه عمل است که در آن به دیگری و غم و شادی او توجه می شود. واکنش شوپنهاور به اخلاق کانت درخصوص مساله همدلی واکنشی انتقادی و خصمانه است. کانت احساسات و عواطف مربوط به همدلی را از جمله امیالی می داند که در تضاد کامل با تکلیف اخلاقی قرار می گیرد. شوپنهاور می گوید که فاعل اخلاقی کانت یک فاعل بی عاطفه وفاقد عشق و مبحت است، فاعلی که نسبت به درد و رنج سایر افراد بی تفاوت است6 . او تابع امر مطلقی است که کاملاً دستور خودخواهانه و عاری از احساس همدری نسبت به دیگران است. یکی از انتقادات شوپنهاور به اخلاق کانت نقد مفهوم تکلیف است. «کانت مفهوم تکلیف را احترام به قانون اخلاقی تعریف می کند که من آن قانون را به نحو عقلانی و پیشینی و مستقل از تجربه و در واقع بدون توجه به درد و رنج دیگران وضع می کنم». شوپنهاور حتی می گوید که خود کانت نیز معترف است که حتی یک نمونه هم برای عمل از روی تکلیف در عالم تجربه نمی توان یافت. او حتی نقل قولی از کانت می آورد که در آن کانت اوامر ناشی از همدلی و احساس محبت را فاقد ارزش اخلاقی می داند .7 اگر همدلی راستین بین من و دیگری وجود داشته باشد تمایز بین من و دیگری نیز از بین خواهد رفت، حال آنکه در اخلاق کانت هنوز شکاف بین من و دیگری وجود دارد. شوپنهاور می گوید:«وقتی که همدلی با دیدن درد دیگری در درون من به حرکت درآمد، آنگاه غم و شادی دیگری یک راست وارد قلب من می شود... در نتیجه تفاوت بین خودم و او دیگر تفاوت مطلق نخواهد بود 8» حتی شوپنهاور به واسطه مفهوم «همدلی» بین فلسفه خودش و بودیسم نوعی پیوند برقرار می کند چون در هر دو به نقش همدردی و همدلی و مهربانی در زندگی انسان تأکید اساسی شده است. او در پایه اخلاق مفصل راجع به همدلی بحث می کند و در اینجا نیز بیشتر به این کتاب استناد می کنیم. او انگیزة نهایی و اصلی انسان را همدلی می داند. از نظر شوپنهاور هرکس عملاً تا اندازه ای مستعد همدلی است و در اعمال هر فردی که گامی در جهت کاستن درد و رنج دیگری بر می دارد وجود دارد. همدلی با دیگری موجب شادی او و رفع و زدون غبار غم از چهره او می شود. او می گوید که رفتار سه سرچشمه اصلی دارد که عبارتند از9:
1. خودخواهی(Egoism) که خوشی و سعادت خود را طلب می کند و بی حد و حصر است
2. بدخواهی(Malice) که پریشانی و غم و غصه دیگران را طلب می کند و می تواند تا بالاترین حد ظلم گسترش یابد.
3. همدلی(Compassion) که خیر و آسایش دیگران را طلب می کند و می تواند باعث نجابت و بزرگ منشی گردد.
هر رفتاری را که از انسان سر می زند می توان به این منبع ها نسبت داد. اما در این میان تنها همدلی مستقیم و بی واسطه با درد و رنج دیگری است که ارزش اخلاقی دارد. چون دو مورد اول به نفع شخصی فرد ختم می شوند و لذا حق و حقوق دیگران و خوشی و ناخوشی دیگران نادیده گرفته می شود. شوپنهاور معتقد است که خودخواهی انگیزه ای برای اعمال بی‌تفاوت است چون وقتی که عمل ما تحت انگیزه های خودخواهی و نفع شخصی باشند نسبت به درد و رنج دیگران اخلاقاً بی تفاوت خواهیم بود. از سوی دیگر اگر انگیزه عمل ما بدخواهی باشد در این صورت اخلاقاً اعمال ما قابل سرزنش هستند. او می گوید که تنها اعمال ناشی از انگیزه همدلی است که ارزش اخلاقی دارند. پس نه خودخواهی نه بدخواهی نمی توانند انگیزه ای برای اعمال اخلاقی مثل عدالت و محبت باشند. 
همدلی این نیست که در قلب های مان با کسانی احساس همدلی کنیم که شادتر از ما هستند؛ بلکه همدلی راستین این است که با کسانی همدلی کنیم که شادی شان کمتر از شادی ماست. شوپنهاور همانند روسو همدلی با درد و رنج های دیگران را بر همدلی با شادی دیگران ترجیح می دهد. ما باید به نیازهای دیگر نه لذت های آنان بیشترین توجه را داشته باشیم و بقول ولتر بدون نیازهای واقعی لذت های واقعی وجود نخواهند داشت. شوپنهاور می گوید که «درد مثبت است و خودش را بنفسه معلوم می سازد ولی لذت منفی است چون صرفاً به معنای رفع درد است10 ».  بر همین اساس است که این درد و نیاز و ناخوشی دیگری است که مستقیماً همدلی ما را نسبت به دیگری بر می انگیزد. همدلی در این حالت این است که خودمان را با آنها یکی بدانیم و به زبان ساده خودمان را جای آنها بگذاریم. بنابراین طبق این تعریف از همدلی، شوپنهاور اصل راهنمای اخلاق را این جمله قرار داد: «به هیچ کس آسیب نرسان و تا آنجا که در توان داری به همه مردم کمک کن11 ».  او به کانت این ایراد را گرفته که امر مطلق کانت او حاوی مفهوم همدلی نیست. اگر به این اصل راهنمای شوپنهاور نگاه کنیم، از دو قسمت تشکیل یافته است. اولین عبارت «به هیچ کس آسیب نرسان» بیانگر تصور او از عدالت است در حالی که عبارت دوم «تا آنجا که در توان داری به همه مردم کمک کن» ناظر به تصور او از نوع دوستی(philanthropy) و محبت است. پس همدلی نقطه مقابل خودخواهی و بدخواهی است. اگر همدلی با دیگران را سرلوحه رفتار اخلاقی خود سازم دیگر نه به کسی آسیب خواهم رساند و دیگر کسی نیز به من ضرر نخواهد رساند. پس طبق نظر شوپنهاور ریشه عدالت را باید در این همدلی جست. به نظر شوپنهاور اگر شخصیت فرد مستعد اعمال بدخواهانه باشند آنگاه شخصیت او بدخواه خواهد بود ولی اگر مستعد اعمال همدلانه و خیرخواهانه باشند شخصیت خوب خواهد گشت.

حمله بر کانت
همانطور که اشاره شد، فضیلتی به نام عدالت، در اصل راهنمای شوپنهاور در تعریف ضمنی از عدالت گنجانده شده است. در اخلاق کانت ما دو نوع تکلیف در خصوص انسان های دیگر داریم یکی تکالیف حقوق است، دیگری تکالیف فضیلت. کانت دربارة رعایت حقوق دیگران می گوید که «این تکلیف ما است که حقوق دیگران را مراعات کنیم و به عنوان یک امر مقدس آن را پاس بداریم. در تمام جهان هیچ چیز به اندازه حقوق مردم مقدس و محترم نیست. حقوق مردم چیزی است که به هیچ وجه نمی‌توان در مورد آن چون و چرا کرد و یا آن را مورد تعرض قرار داد. لعنت برآنکه حقوق دیگران را نقض کند و آن را زیر پا گذارد12 . به طور کلی زمانی رفتار ما با دیگران عادلانه محسوب می‌شود که حقوق دیگران را رعایت کنیم هرچند نسبت به آن‌ها مهربان هم نباشیم. به عبارت دیگر، در برابر دیگران مسئول و عادل بودن بسیار بهتر از مهربان بودن با آنهاست. چون حقوق دیگران مقدس است. در روایات اسلامی نیز داریم که حق الناس مقدم بر حق الله است. شوپنهاور با نگاهی انتقادی به تکالیف فضیلت و تکالیف حقوق کانت می گوید:« این تکالیف دو فضیلت هستند. یکی عدالت و دیگری محبت و من آنها را فضایل اصلی می نامم چون که تمامی فضایل دیگر نه تنها از آنها ناشی می شوند، بلکه همچنین به لحاظ نظری نیز قابل استنتاج هستند. هر دو ریشه در همدلی دارند و این همدلی واقعیت غیرقابل انکار آگاهی بشر است و جزءلاینفک ذات اوست و وابسته به فرضیات، مفاهیم، ادیان، جزمیت ها، اسطوره ها، تعلیم و تربیت نیست. برعکس، آن آغازین و بی واسطه بوده و در خود طبیعت بشر نهفته است. در نتیجه تحت تمامی اوضاع و احوال ثابت باقی می ماند و خودش را در هر زمان و مکان عیان می سازد».13 شوپنهاور نگاهی روان شناختی به تجربه مساله همدلی دارد در حالی که کانت نگاهی عقلانی دارد. این تقابل دیدگاه را می توان به این شکل نیز بیان کرد که نگاه تجربی شوپنهاور در مقابل نگاه استعلایی کانت به پایه اخلاق، عامل اصلی انتقاد و دوری شوپنهاور از اخلاق کانتی بوده است. البته نقد او بر کانت محدود به اخلاق نیست بلکه کل فلسفه او را مورد انتقاد قرار داده است. شوپنهاور  در کتاب هایش از خطاهای بزرگ کانت یاد کرده است که در اینجا مختصراً به شش خطای او اشاره می کنیم:14
1. خطای اول: طبق نظر کانت منشأ معرفت متافیزیکی، تجربی نیست. در حالی که شوپنهاور معتقد است که معرفت متافیزیکی امکانی و تجربی است.
2. خطای دوم: کانت به دوازده مقوله به عنوان صور منطقی حکم قائل بود در حالی که شوپنهاور  از دوازده مقوله کانت فقط مقوله علیت را قبول دارد. 
3. خطای سوم: شوپنهاور معتقد است که کانت درباره ایده آلیسم خود رک و راست نبود و باید می گفت که جهان تجربی کاملاً تصور من است.
4. خطای چهارم: شوپنهاور می گوید که کانت همیشه از متعلق تجربه صحبت می کند ولی از نظر شوپنهاور این متعلق تجربه نه تصوری در حساسیت است نه مفهومی انتزاعی در فاهمه اما در عین حال به هر دو وابسته است. لذا کانت کاملاً این مساله را روشن نساخته است.
5. خطای پنجم: کانت تجربه گرایی را رد می کند و در عوض بر ایده آلیسم استعلایی که در آن صور پیشینی اندیشه منشأ شناخت است تأکید می ورزد. اما شوپنهاور معتقد است که عقل محض نمی تواند اصل اخلاق و بنیاد امر مطلق باشد.
6. خطای ششم: کانت اعتقاد داشت که عملی که به واسطه همدلی برانگیخته شود ارزش اخلاقی ندارد، در حالی که شوپنهاور عکس آن را می گوید.

تجربه گرایی اخلاقی شوپنهاور
نکته مهمی که غالباً در مطالعة فلسفة شوپنهاور نادیده گرفته می شوند وحدت اخلاق و متافیزیک است. شوپنهاور می گوید فیلسوفی که مشغول نظریه پردازی اخلاقی است  باید آشکارا چیستی اخلاق را یعنی مبانی و قواعد اصلی رفتار را از چرایی رفتار جدا کند چون مساله چرایی مربوط به شالوده متافیزیکی است. او می گوید چیستی اخلاق چیزی شبیه این است: به کسی آسیب نرسان و تا آنجا که در توان داری به همه کمک کن. آنچه مساله آفرین است چرایی رفتار است. این چرایی ما را به بنیاد متافیزیکی اخلاق رهنمون می گردد. کانت  پاسخ این چرایی رفتار را در عقل محض یافت. اما شوپنهاور آن  را در عالم تجربه می جوید و چنانکه پیشتر گفته شد آن چیزی جز همدلی نیست. به همین جهت می گوید که «هیچ راهی وجود ندارد تا شالوده اخلاق را جز به طریق تحقیق تجربی پیدا کنیم15 »
در میان منشأ سه گانه اعمال انسان، انگیزه خودخواهی ضداخلاقی ترین انگیزه محسوب می شود. شوپنهاور با اسپینوزا موافق است که ذات هر چیزی صیانت نفس یا کوناتوس (conatus) است و در قرن بیستم فروید آن را به id تعبیر کرد. شوپنهاور می گوید که این خودخواهی «هسته روان شناختی است که می خواهد از هر چیزی لذت ببرد و صاحب هر چیزی باشد و هر چیزی را تحت کنترل خود درآورد16 .» شوپنهاور غیر از خودخواهی، انگیزه های تجربی دیگری مثل حسادت، کینه، سوء نیت را برای اعمال بیان می کند. او در جهان همچون اراده و تصور در بخش ضمیمه نیز به اخلاق کانت و پیشینی بودن آن می تازد17. به هر روی می توان گفت که شوپنهاور در عصر خودش دنبال شالوده ای بر اخلاق است که هم بتواند با نگرش عقل گرایانه کانتی به اخلاق مبارزه کند و هم اینکه با یافتن آن در عالم تجربه به بهبود و اصلاح رفتار مردم کمک کند. از نظراومفهوم همدلی بهترین گزینه برای این کار است. این مفهوم هم توجه به دیگری و در نهایت نوع دوستی را به ارمغان می آورد و هم اساس اعمال عادلانه بشری است. گذشته از این تمایز بین خود و دیگری را نیز از بین می برد. از نظر این فیلسوف همدلی امری ذاتی بشر است ولی او تبیینی متافیزیکی از آن ارائه داده است. همدلی ما را به رضایت درونی و آسایش وجدان می رساند. نقطه مقابل همدلی ظلم است. شوپنهاور در کتاب پایه اخلاق مثال مادری را نقل می کند که به گلوی پسر پنج ساله اش آب جوش می ریزد و دخترش نیز زنده زنده او را دفن می کند. وقتی ما چین ظلم و بی رحمی را می شنویم از ترس شوکه می شویم و می گوییم که این کار چگونه امکان دارد؟18  
شوپنهاور توصیه می کند که ما همدلی بی پایان نسبت به همه چیز(حتی حیوانات و گیاهان) داشته باشیم: «همدلی بی پایان یقینی ترین و مطمئن ترین ضامن رفتار اخلاقی محض است و نیاز به سفسطه ندارد. هرکس که آکنده از آن باشد مطمئناً به کسی آسیب نخواهد رساند، به کسی ضرر و زیانی نخواهد زد، به حق و حقوق کسی تجاوز نخواهد کرد؛ بلکه او به هرکس احترام خواهد گذاشت، نسبت به هرکسی عفو و بخشش خواهد داشت، تا آنجا که بتواند به همه کمک خواهد کرد، و روی اعمال، مُهر عدالت و محبت خواهد زد».19 برخی مفسرین این شیوه بیان او را شبه عرفانی و وحدت وجودی نیز تفسیر کرده اند. به هر حال او اخلاق را روی فضیلتی بنام «همدلی» تأسیس می کند تا به قول خودش از موعظه کردن نظری درباره اخلاق اجتناب ورزد.

* استادیار گروه فلسفه دانشگاه تبریز.

منابع
1. کانت، ایمانوئل (1380) درس های فلسفه اخلاق، ترجمه دکتر منوچهرصانعی دره بیدی، تهران، انتشارات نقش و نگار.  //  2. شوپنهاور، آرتور (1390) جهان همچون اراده و تصور، ترجمه رضا ولی یاری ، نشر مرکز، تهران.
3. Schopenhauer, Arthur(1915)The basis of morality, translated by Arthur B. Bullock, Ruskin house  //  4. Mannion ,Gerard (2003) Schopenhauer, religion and morality: the humble path to ethics , Ashgate  //  5. Hannan, Barbara (2009)The riddle of the world: a reconsideration of Schopenhauer’s philosophy, Oxford University Press, Inc

پی نوشت ها:
1. Schopenhauer, Arthur(1915)The basis of morality, translated by Arthur B. Bullock, Ruskin house,p.144  //  2. Mannion ,Gerard (2003) Schopenhauer, religion and morality: the humble path to ethics , Ashgate,p.198.
3. کانت، ایمانوئل (1380) درس های فلسفه اخلاق، ترجمه دکتر منوچهرصانعی دره بیدی، تهران، انتشارات نقش و نگار، ص 168
4. Mannion ,Gerard (2003) Schopenhauer ,p.199  //  5. Schopenhauer , The basis of morality p.170  //  6. Schopenhauer (1915) The basis of morality,p.50  //  7. Schopenhauer (1915) The basis of morality,p.127  //  8. Schopenhauer (1915) The basis of morality,p.170  //  9. Schopenhauer (1915) The basis of morality,p.172  //  10. Schopenhauer (1915) The basis of morality,p.173  //  11. Schopenhauer (1915) The basis of morality,p.173
12. کانت، درس های فلسفه اخلاق ص 263
13. Schopenhauer (1915) The basis of morality,p.177  //  14. Hannan, Barbara (2009)The riddle of the world: a reconsideration of Schopenhauer’s philosophy, Oxford University Press, Inc,pp.46  //  15. Schopenhauer (1915) The basis of morality,p. 130  //  16. Schopenhauer (1915) The basis of morality,p. 132.
17. شوپنهاور، آرتور (1390) جهان همچون اراده و تصور، ترجمه رضا ولی یاری ، نشر مرکز، تهران ص 498.
18 . Schopenhauer (1915) The basis of morality,p. 209.  //  19. Schopenhauer (1915) The basis of morality,p. 213-4.

محمدرضا سرافرازی اردکانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی