اخلاق فضیلت
روبرت بی. لاودن
ترجمه انشاءالله رحمتی
در سال 1930 سی.دی. براد برای نخستین بار تقسیم نظریات فلسفه اخلاق به دو دسته، یعنی نظریات غایت گرایانه و وظیفه گرایانه، را پیشنهاد کرد و بدین وسیله نوعی دوگانگی را در میان آورد که به سرعت در فلسفه اخلاق، به نوعی دوگانگی معیار تبدیل شد. نظریات غایتگرایانه را نظریاتی تعریف کردهاند که معتقدند درستی/حُسن اخلاقی یک فعل همیشه بر مبنای قابلیت آن برای ارتقاء پیامدهای خاصی که ذاتاً خوب فرض شدهاند، تعیین میشود.
***
نظریات وظیفهگرا را نظریاتی تعریف میکنند که این مدعا را منکرند. تقسیم براد، عموماً به عنوان تقسیمی جامع پذیرفته شد، ولی در واقع دو دسته مبنایی از احکام اخلاقی هنجاری وجود دارد که به سادگی در این تقسیم نمیگنجند. اولاً این تقسیم بر درستی یا الزام متمرکز میشود و احکام اخلاقی ناظر به امور تحسین برانگیز، خوب، عالی یا آرمانی را نادیده میگیرد. ثانیاً فقط به اعمال و پیامدهایشان اهتمام میورزد و درباره احکام اخلاقی مربوط به اشخاص، شخصیت و منشها چیزی نمیگوید. در مورد جنبشی در دوران معاصر که به نام اخلاق فضیلت معروف است، معمولاً گفتهاند که در سال 1958 با توصیه الیزابت آنسکوم به پرداختن به فلسفه اخلاق بدون[استفاده از] مفهوم«بایداخلاقی»، آغاز شد. هر چند نقد خود وی از مفاهیم الزام اخلاقی( به این شرح که آن مفاهیم، فقط در بسترهای دینیای که مشتمل بر مفهوم قانون گذار الهی است، معنادار است) مقبولیت وسیعی در میان فیلسوفان اخلاق سکولار نیافت، ولی پیشنهاد ایجابی وی مبنی بر اینکه باید هنجارهای اخلاقی را نه در مفاهیم تکلیف، بلکه باید در فضایل یا منشهایی جستجو کرد که آدمی برای شکوفایی[و تکامل] خویش بدانها نیازمند است، به سرعت رواج یافت. از آن پس به سرعت فیلسوفانی چون السدرمک اینتایر، فیلیپا فوت، ادموند پینکاف و بسیاری افراد دیگر درصدد تشریح و دفاع از شقّ سومی در اخلاق هنجاری برآمدند: و این شق سوم دغدغه اصلیاش نه نظریهای درباره فعل اخلاقاً درست، بلکه آن منشهایی بود که معرف شخص اخلاقاً خوب یا ستوده است.
در بحثهای دوران معاصر غالباً پیش از اخلاق فضیلت تعابیری چون «احیاء» یا «بازگشت به» ذکر میشود و عموماً اینگونه است که پرسشهای مربوط به فضایل، در فلسفه اخلاق دوران باستان و قرون وسطی جایگاه بسیار برجستهتری داشتهاند تا در نظریات اخلاقیای که از عصر روشنگری به این سو، مطرح شدهاند. ولی باید توجه داشت که توجه آگاهانه به اخلاق فضیلت به عنوان یک شیوه متمایز نظریهپردازی، از متن نظریه اخلاقی آمریکایی انگلیسی سر برآورده است. اخلاق فصیلت به صورت واکنشی در برابر فرضهای مشترک مبنایی نظریات اخلاقی غایتگرایانه و وظیفه گرایانه هر دو، ریشه دوانید و بزرگترین توفیق انتقادی خویش را به عنوان اعتراضی علیه این شیوه پذیرفته بحث در زمینه اخلاق هنجاری، به دست آورده است. بر این اساس میتوان اخلاق فضیلت را دارای دو جنبه مکمل هم دانست: [1] برنامهای انتقادی که نقدی از فرضها، روشها و آرمانهای نظریات اخلاقی هنجاری غایتگرایانه و وظیفه گرایانه به دست میدهد. و [2] برنامهای تأسیسی که در آن نوعی تلقی اخلاقی هنجاری فضیلت مدار، مطرح میشود و مورد دفاع قرار میگیرد.
برنامه انتقادی
در این سطح نخست، نظریه پردازان فضیلت ضرورتاً ملزم به دفاع از جایگزینی تمام و کمال برای برنامههای نظریات اخلاقی موجود نیستند، بلکه ملتزم به اینند که نشان دهند چرا چنین رویکردهایی به صورت حساب شده از تببین خرسند کننده تجربه اخلاقی، ناتوانند، نقدهای اصلی که از جانب نظریه پردازان فضیلت علیه مخالفانشان مطرح شده است، به شرح زیر است.
تأکید بیش از حد بر الگوهای قاعدهمدار انتخاب اخلاقی
اعتقاد بر این است که فایدهگرایان و کانتی مشربان، هر دو به خطا اصول و قوانین کلی و ثابت را جامع کل فلسفه اخلاق میدانند. ولی الگوهای اخلاقی زندگی واقعی، کاری را که باید انجام داد، صرفاً از مجموعه ذو مراتبی از اصول و قواعد کلی بیزمان، استنتاج نمیکنند. آنها مهارتهای معقولی برای داوری دارند که به کمک آنها میتوانند به ظرافتهای هر موقعیت جزئی، به شیوههایی که از صرف استفاده ماشینی از قواعد فراتر میرود، واکنش مقتضی نشان دهند.
تبیینهای بیش از حد عقل گرایانه درخصوص فاعلیت اخلاقی
اعتقاد بر این است که نظریهپردازان اخلاقی سنتی، غالباً نقشی صرفاً سلبی برای امیال و عواطف در زندگی اخلاقی قائل میشوند. اما انسانهای اخلاقاً ستوده، صرفاً کسانی نیستند که به وظیفه خویش عمل میکنند، بلکه کسانی هستند که با انواع صحیحی از عواطف، وظیفه خویش را انجام میدهند. به علاوه اگرچه بسیاری از غایتگرایان و وظیفهگرایان، به اهمیت انگیزهها در فلسفه اخلاق، اذعان میکنند، ولی معمولاً آنها را به غلط در تعابیر انتزاعی مانند اصل بیشترین سعادت یا قانون اخلاقی و نه در اشخاص جزئی و روابط ما با یکدیگر، جای میدهند.
صورتگرایی
جریان اصلی نظریه پردازان غایتگرا و وظیفهگرا تمایل دارند که منحصراً بر تحلیلهای مفهومی از مفاهیم ـ وظیفه محور مطلوب خویش و سپس بر استدلالهای منطقی مبتنی بر این قبیل تحلیلها، متمرکز شوند. به علاوه تمایل دارند که مسائل اخلاقی را مسائلی بدانند که فقط زمانی مطرح میشوند که فاعل منفرد میکوشد تا تصمیم بگیرد که در موقعیتهای بحثانگیز خاص، چه کاری را انجام دهد. این التزامهای روش شناسانه به دیدگاهی دربارة اخلاق که دیدگاهی تضعیف شده و بیش از حد محدود کننده است، منجر میشود. از سوی دیگر، نظریه پردازان فضیلت به لحاظ ایجاد ارتباطهایی میان اخلاق و دیگر حوزههای زندگی مانند روانشناسی، مردمشناسی، تاریخ، هنر و فرهنگ، بسیار وسیع المشربترند. به علاوه به کمک منظر فاعل محور بلند مدت خویش، میتوانند به درستی تأمل و انتخاب اخلاقی را مشتمل بر چیزی به مراتب فراتر از تصمیمهای آنی/کلی بدانند.
برنامة تأسیسی
نظریه پردازان فضیلت، در مقام ارائه جایگزین خویش، با این وظیفه مبنایی مواجهاند که باید نشان دهند چگونه و چرا تلقی فضیلت مدار از اخلاق برتر از رقیبهای عمل مدار و وظیفهمدار خویش است. همینکه مفاهیم ناظر به فضیلت ابزارهای اولیه تحلیل قرار میگیرند، از چه جهانی تجربه اخلاقی بهتر فهمیده میشود؟ در اینجا میتوان میان دو گرایش کلی فرق گذاشت[1] اخلاق فضیلت افراطی میکوشد تا تجربه و حکم اخلاقی را بدون هیچگونه استفادهای از مفاهیم ناظر به وظیفه (یا لااقل با ادعای اینکه این قبیل مفاهیم همیشه از مفاهیم مبناییتر درباره انسانهای خوب ـ برای مثال «اخلاقاً درست» را میتوان صرفاً به عنوان عمل انجام داده شده از طریق اسوههای اخلاقی تعریف کرد) تبیین کند. [2] اخلاق فضیلت معتدل میکوشد تا رویکردهای عمل محور معمول / معیار را با تبیینی از فضیلت تکمیل کند. رویکرد نخست مایل است به اینکه نظریات اخلاقی غایت گرایانه و وظیفهگرایانه را، نظریاتی کاملاً خطا بداند. رویکرد دوم، آنها را صرفاً نظریاتی ناتمام تلقی میکند. مشکلات اصلی فراروی برنامه تاسیسی اخلاق فضیلت به شرح زیر است.
تعریف اخلاق فضیلت. چه چیزی فضیلت اخلاقی به شمار میآید و چرا؟ آیا راه معقولی برای تمایز گذاشتن میان فضایل اخلاقی و غیر اخلاقی وجود دارد؟ دقیقاً چگونه فضایل با اعمال، دلایل،اصول، قواعد، تمایلات، عواطف، مرتبط میشوند؟ آیا فضایل به حال دارندگانشان مفید هستند، و اگر آری، آیا خود محورانهتر از آنند که صفات اخلاقی شمرده شوند؟
توجیه فضایل
همینکه امکان استناد به ارزش اعمالی را که فضایل زمینهساز تشویق به آنها میتواند بود، منتفی دانستیم، در آن صورت چگونه میتوان اعتبار آن منشهایی را که فضائل اخلاقی تعریف شدهاند، اثبات کرد؟ بنابر سنت معمول، فضائل اخلاقی، منشهایی تعریف شدهاند که انسانها برای خوب زندگی کردن یا به رشد و کمال رسیدن، به آنها نیاز دارند. ولی آیا نظریة کمالیابی، مبنایی آنقدر استوار که بتوان فضائل اخلاقی را بر آن مبتنی ساخت، فراهم میآورد؟ آیا همچنان میتوان به درستی از یک کارکرد بشری واحد سخن گفت یا اینکه تاروپود زندگی بشر متنوعتر از آنی است که مورد قبول تصویر کلاسیک از آن است؟ از سوی دیگر اگر کسی از اظهار نظر دربارة «غایات بشری» امتناع بورزد و در عوض نوعی کارکردگرایی کثرت گرایانة معتدلتر را برگزیند که میکوشد تا فضائل را بر مبنای انواع مختلف اهداف یا اعمال بشری تعریف کند، آیا همچنان میتواند به تصوری اساسی از فضائل که بر طبق آن فضائل فراتر از دستاوردهای محلی فرهنگیاند، برسد؟
به کارگیری فضائل
فضائل در زندگی واقعی چگونه با یکدیگر ارتباط دارند؟ آیا نظریة «وحدت فضائل» ( که بر طبق الگوی ارسطویی، فرزانگی، phronesis یا حکمت عملی را ایجاد کننده و متحد کننده همه فضایل اخلاقی میداند) وجهی دارد یا معقول است که معتقد باشیم یک شخص ممکن است از یک فضیلت اخلاقی مانند شجاعت برخوردار باشد و در عین حال از فضائل دیگر بهرهای نداشته باشد؟ آیا برخی فضائل از فضائل دیگر، مبناییتراند؟ آیا میتوان فضائل را به ترتیب اهمیت، درجهبندی کرد؟ آیا اصولاً فضائل با یکدیگر تعارض مییابند؟ چه نوع هدایت عملی مخصوصی میتوان از فضائل، به دستآورد، به ویژه در مواردی که ظاهراً با یکدیگر تعارض مییابند (برای مثال وقتی که صداقت در برابر مهربانی، عشق در برابر وفاداری قرار میگیرد).
جای شگفتی ندارد که رویکردهای افراطی اخلاق فضیلت در قیاس با تقریرهای معتدلتر از آن، پیروان بسیار کمتری جذب خودکرده باشد و برنامه انتقادی اخلاق فضیلت در قیاس با برنامه تأسیسی آن، تاثیری به مراتب نیرومندتر بر نظریه اخلاقی دوران معاصر داشته باشد.
کسانی که به تحقیقات اواخر سدة بیستم در زمینه اخلاق فضیلت روی آوردهاند با این امید که در زمینه مباحث نظری یا هنجاری، اجماعی بیشتر از آنچه میان نظریه پردازان اخلاقی در حوزههای دیگر موجود است، پیدا کنند، باید گفت که امیدشان محکوم به یأس است [یا دل به امیدی واهی بستهاند]. در عین حال اینکه نظریهپردازان اخلاقی دوران معاصر از همه نحلهها، پرسشهای مربوط به شخصیت، فاعلیت و انگیزش را به شیوهای بیسابقه مورد بحث قرار میدهند ـ و اینک واقعبینی و فروتنی بیشتری در میان فیلسوفان معاصر موجود است در این خصوص که نظریه اخلاقی چگونه باید سیر کند و چه کارهایی را باید به طور معقولی انجام دهد ـ نشانه کمی بر توفیق اخلاق فضیلت نیست.
نیز ر.ک: پیامدگرایی؛ اخلاق وظیفه گرایانه؛ فرا اخلاق؛ فایده گرایی.
* این مقاله ترجمه ای است از:
Robert B. Louden "Virtue Ethics", in Encyclopedia of Philosophy,Ed.
کتابنامه
Annas, Julia. “Virtue Ethics.” In The Oxford Companion to Ethical Theory, edited by David Copp. Oxford: Oxford University Press, 2004. // Anscombe, G. E. M. “Modern Moral Philosophy.” Philosophy 33 (1958): 1–19. Reprinted in her Collected Philosophical Papers. Vol. 3.Minneapolis, 1981. // Aristotle. Nicomachean Ethics. // Broad, C. D. Five Types of Ethical Theory. London: Kegan Paul, 1930. See pp. 206–207 for Broad’s division of ethical theories into deontological and teleological. // Flanagan, O., and A. O. Rorty, eds. Identity, Character, and Morality: Essays in Moral Psychology. Cambridge, MA: MIT Press, 1990. Nineteen commissioned essays; see esp. part 5. // Foot, Philippa. Natural Goodness. Oxford: Oxford University Press, 2001. // Foot, Philippa. Virtues and Vices. Berkeley: University of California Press, 1978. Reprinted in Virtues and Vices and Other Essays in Moral Philosophy. Oxford: Oxford University Press, 2002. // French, P. A., T. E. Uehling, and H. K.Wettstein, eds. Ethical Theory: Character and Virtue.Midwest Studies in Philosophy. Vol. 13. Notre Dame, IN: University of Notre Dame Press, 1988. Twenty-nine commissioned essays. // Hursthouse, Rosalind. On Virtue Ethics. Oxford: Oxford University Press, 1999. // Johnson, Robert. “Virtue and Right.” Ethics 115 (2003): 810–834. // Kruschwitz, R. B., and R. C. Roberts, eds. The Virtues: Contemporary Essays in Moral Character. Belmont, CA: Wadsworth, 1987. Seventeen essays. The first anthology on the topic. Includes an extensive bibliography of relevant works published up to 1985. // MacIntyre, A. After Virtue. 2nd ed. Notre Dame, IN: University of Notre Dame Press, 1984.